Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #21 *** این تنِ خستهی من تاب و توان از کف داد به چه عادت بدهم دل؟ به فراموشی تو؟ *** امضا : Taban_Art
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #22 *** با نگاهت واژههای گنگ معنا میشود از حضورت لحظهها بیوقفه زیبا میشود عطر تو پیچیده اندر کلبهی ویرانهام جانِ عشقم بیگمان لبریز رویا میشود *** امضا : Taban_Art
*** با نگاهت واژههای گنگ معنا میشود از حضورت لحظهها بیوقفه زیبا میشود عطر تو پیچیده اندر کلبهی ویرانهام جانِ عشقم بیگمان لبریز رویا میشود ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #23 *** چون تداعی میشود اشعارِ من در چشمِ تو بند بند هر غزل همرنگ دریا میشود با قلم هر دم به یادت عشقبازی میکنم این فرشته محو آن چشمان زیبا میشود *** امضا : Taban_Art
*** چون تداعی میشود اشعارِ من در چشمِ تو بند بند هر غزل همرنگ دریا میشود با قلم هر دم به یادت عشقبازی میکنم این فرشته محو آن چشمان زیبا میشود ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #24 *** ای چشمِ پر دلهره آهسته ببار از دوریِ دلدار تو پیوسته ببار هر قطره دلِ تنگِ مرا آتش زد با یک تنِ تبدار و دل خسته ببار *** آخرین ویرایش 28/8/24 امضا : Taban_Art
*** ای چشمِ پر دلهره آهسته ببار از دوریِ دلدار تو پیوسته ببار هر قطره دلِ تنگِ مرا آتش زد با یک تنِ تبدار و دل خسته ببار ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #25 *** آن دم که نگاهت ز خیالم پر زد با سوزِ دل از دلگشتگی رسته ببار هرگز نشود این دلِ سنگم عاشق گر باز شدم عاشق و دلبسته، ببار *** امضا : Taban_Art
*** آن دم که نگاهت ز خیالم پر زد با سوزِ دل از دلگشتگی رسته ببار هرگز نشود این دلِ سنگم عاشق گر باز شدم عاشق و دلبسته، ببار ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #26 *** مینویسم از جدایی از فراق رفتم از یاد تو چون یک اتفاق دور ماندن، روح و جانت سرد کرد درد هجران، قامتم پُر درد کرد *** امضا : Taban_Art
*** مینویسم از جدایی از فراق رفتم از یاد تو چون یک اتفاق دور ماندن، روح و جانت سرد کرد درد هجران، قامتم پُر درد کرد ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #27 *** این فراموشی مرا چون مُردن است روح و جان تا قعرِ غمها بُردن است *** امضا : Taban_Art
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #28 *** باش و این غمخانه را آباد کن قلب این دلداهات را شاد کن *** امضا : Taban_Art
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #29 *** قلبِ من در فهمِ او هم قدرِ یک کالا نبود هیچ حسی قبل از این، آن قدر هم اعلا نبود در به چنگ آوردنش بس جنگها کردم ولی پیش چشمش جنگِ من جنگیدنی والا نبود *** امضا : Taban_Art
*** قلبِ من در فهمِ او هم قدرِ یک کالا نبود هیچ حسی قبل از این، آن قدر هم اعلا نبود در به چنگ آوردنش بس جنگها کردم ولی پیش چشمش جنگِ من جنگیدنی والا نبود ***
Taban_Art نویسنده افتخاری سطح 27 ارسالیها 1,518 پسندها 16,399 امتیازها 39,073 مدالها 39 21/7/24 نویسنده موضوع #30 *** جنگ کردم با رقیبان تا به چنگ آوردمش چنگ بر پیراهنم زد، شادیام حالا نبود زخم می زد بر دلم آن دلبرِ رعنایِ من آه از قلبش که ای کاش آنقَدَر زیبا نبود *** امضا : Taban_Art
*** جنگ کردم با رقیبان تا به چنگ آوردمش چنگ بر پیراهنم زد، شادیام حالا نبود زخم می زد بر دلم آن دلبرِ رعنایِ من آه از قلبش که ای کاش آنقَدَر زیبا نبود ***