نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعر مجموعه اشعار محابا | تاوان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Tavan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 454
  • کاربران تگ شده هیچ

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام مجموعه‌ی شعر: محابا
شاعر: حافظ وطن دوست (تاوان)
قالب شعر: مجموعه‌ای از (غزل، مثنوی، رباعی و نو)
مقدمه:
زندگی من داستانی پرماجرا دارد
سرنوشت انگاری با من سر دعوا دارد
عزیزانم اندک و دشمنانم بسیار
دوستی بعضی از دوستان عمری کوتاه دارد
 
آخرین ویرایش

ماهی قرمز؛

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ویرایش
سطح
36
 
ارسالی‌ها
8,921
پسندها
38,443
امتیازها
96,873
مدال‌ها
38
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب العشق |•

1000008543.jpg

ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛ لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.

"قوانین بخش اشعار کاربران"
***
پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.

"تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار"
***
پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ دهید و از کیفیت اشعار خود آگاه شوید.
...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ماهی قرمز؛

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
از ابتدا تا انتها دنیا برایم تلخ است
از ظاهرم تا باطنم بی‌نهایت فرق است
ظاهری خونسرد و آرام اما باطن پر ترس
ز خنجر دیگران کل وجودم زخم است
خون در رگ‌هایم نماند انقدر زخم خورده‌ام
بدنم عادت به زهر دارد بس خوراکش زهر است
این مردم هم تا هر که را اندکی بیمار بینند
کارشناسی می‌کنند، دستور قاضی قبر است
برای شاد نشدن دشمنانم خندیدم
بی‌خیال راز تلخ که پنهان در قلب است
همه ظاهرم را دیدند بی‌توجه به درون
بی‌درنگ رایشان صادر شد شخص بی‌درد است
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
در سکوتم نزد خود احضار بردن می‌کنم
حلقه‌ی ناامیدی را حکم به مردن می‌کنم
نشان از قدرت مطلقم دارد تنهاییم
من خود از پیش احمقان تصمیم به رفتن می‌کنم
آن ها که در کنارم خوب مرا خواهند سپاس
من هم گر توانم راهشان را روشن می‌کنم
از کسانی که طمع کارند و دارند طبع شر
وز کسانی که مغلوب نفسند جستن می‌کنم
از تلاش دشمنان بی‌فکر و کوته نظر
که برای من چاه می‌کنند هم دیدن می‌کنم
دفعاتی متوالی متقاضی این بازی
به این تلاششان اظهار خندیدن می‌کنم
قید آن هایی که از پیشم رفتن را می‌زنم
حواسم را معطوف آن ها که هستن می‌کنم
آن قدر بالا خواهم رفت تا روزی بی‌انتقام
دشمنانم را نزد خود دست به دامن می‌کنم
حتی گر تنها باشم باز راه خود را می‌روم
مقصد را هدف‌هایی که چشم به راهن می‌کنم
بی‌توقف می‌روم تا که به مقصد برسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
خنده بر لب می‌زدیم، تا کس نفهمد دردمان
سرنوشت رحم نکرد، حتی به افسوس‌هایمان
ناجوانمردانه کردیم، زندگی در این جهان
زخم داریم بسیار، از هر که آمد نزدمان
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
راه رفتن پر خطاست و پر فراز و پر نشیب
اعتماد به هر کسی معنا ندارد جز آسیب
آدمی منکرات را بیش‌تر می‌پسندد مثال
آن زمان که ساکن بهشت بود و میخورد سیب
دوم این که دروغ را بیش‌تر می‌پسندد ولی
آن که حق‌ها را می‌گوید یا حقیقت‌ها را کیست
یا که وقتی هر کسی فایده ندارد برود
آن که فایده‌ها دارد برامان می‌ماند تو لیست
این جهان از همان ابتدا شروع شد با گناه
مثل وقتی که فرمان‌برداری نکرد عزازیل
یا که بعدها فکر برادرکشی افتاد به سر
مثل روزی که رحم نکرد به برادرش قابیل
یا یوسف نزد یعقوب دیر پیاده شد از شتر
یا که وقتی یحیی شکمش از طعام می‌کرد سیر
بعدی آن که می‌خواست دهد یک وعده ناهار
آن زمان که حکم می‌کرد سلیمان بر دشت کبیر
یا مثال الان که انسان می‌داند می‌میرد
اما دنیای خدا را کرده است برای خویش
یا که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
خوش مزاح با هر که بودیم تا خنده بر لب آورد
ما را احمق فرض کرد و خواست، که دل را درد آورد
درد دل با هر که گفتیم تا که بعد آرام شویم
آرامش دل پیشکشش، خواست خنجر بر دل آورد
تا که قصد کردیم زمانی روی به دوستی آوریم
حاصل دوستیش آن بود، سعی داشت خ**یا*نت آورد
یادت باشد رفاقت بهر همه انجام مده
تا که بعد دشمن نخواهد نقاب دوست آورد
گفته بودیم این یکی فرق دارد با دیگران
اما خواسته‌اش این بود، برایمان قبر آورد
پای هر کسی که آمد، خرجش کردیم احساسمان
خواست جبران احساسمان، مرگ احساس آورد
دیگران باید بدانند ثابت کرده تجربه
تنهایی بهتر است تا دوست، تحفه به همراه آورد
مطمئن باش ارمغانش کلکسیونی آورد
داخلش نیز یا خالی است، یا که خنجر آورد
گر شانس داشته باشی شاید تحفه‌ای دیگر آورد
تحفه‌اش این است برایت،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
دلمان در طلب هر چه که بود، پرواز کرد
حال دل خوب نشده، زخم جدید سر باز کرد
در گمانمان بود این روزها می‌گذرد
این گمان حافظ را مطیع پرواز کرد
هر چه دل خواست گفتیم، هر چه دل خواست کردیم
بی‌خیال سرنوشت که ما را سرباز کرد
آموختیم مشکلات می‌آیند و می‌گذرند
این علم به رویمان درهای جدیدی باز کرد
کارما راز طبیعت است مطمئن باش یک روز
کائنات خواهد داد پاسخ هر که زخم باز کرد
از زمانی که این راز را فهمیدم کائنات
درون قلب و وجودم را سرشار از راز کرد
در طبیعت یاد گیر اسیر تابوت نباشی
آزاد، رها تا روحت تا تا ملکوت پرواز کرد
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
می‌بارد اشک و می‌بارد باران
می‌گرید دل از خنجر یاران
 

Tavan

پرسنل مدیریت
مدیر تالار طبیعت
سطح
13
 
ارسالی‌ها
732
پسندها
2,823
امتیازها
15,073
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
ساده بودیم دیگران احمق فرض کردنمان
سر هر فرصت که دیدند خراب کردنمان
اعتماد داشتیم اما سوء استفاده کردند
خ**یا*نت کردن حتی وقت کمک کردنمان
شرط می‌بندم نمی‌دانند جواب خوبی چیست
ما که ابتدا بد نبودیم بد کردنمان
در گذشته اهل مهربانی و شوخی بودیم
اما گفتند نشوید وبال گردنمان
ما که دنبال خیر و خوبی به آن ها بودیم
اما آن ها دنبال دست به سر کردنمان
ما که هر لحظه به یادشان بودیم ولی
آن ها وقت ضرر که شد خبر کردنمان
ما همیشه با آن ها گرم برخورد کردیم ولی
مقصر خودشانند که سرد کردنمان
خوب آن ها را گفتیم حتی در غیابشان
سوء برداشت کردند از توجه کردنمان
در همه حال آن ها را دوست می‌داشتیم لکن
ما را برده دانستند و کوچک کردنمان
نمی‌دانم که گناهمان چه چیز بود ولی
آن ها با درد خنجر مجازات کردنمان
خوب و بد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا