متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته های قلّک قلب | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 558
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خدا
عنوان دلنوشته: قلّک قلب
نویسنده: هورزاد اسکندری
مقدمه:
ای هماد حیات من!
این قلّک با تمام اندوخته‌ هایش، جمهور ارمغانی است که مخبطی چون من، می‌توانست آن را مثال رهاوردی نیکو، به راه دریای متلاطم چشمانت بسپارد...!
اما، ته نشین نشد؛ روی امواج پریشان خاطرت، آونگ ماند...!
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

Narges.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
13
 
ارسالی‌ها
327
پسندها
4,687
امتیازها
21,133
مدال‌ها
14
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Narges.sh

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #3
نبود تو، از من آدمی متهور ساخته!
کسی که زمانی حتی از مرگ واهمه داشت، اکنون دیباچه موج مرگ را به وجاهت بر علو جدار قلبش نقاشی می‌کند...!
من، سالیان ممتدی را با عدم تو عبور داده‌ام و دیگر، خالی از آنچه هستم که ایامی مرا می‌آزرد...!
 
آخرین ویرایش
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #4

تبر دستانت را به مقصد تن نحیف درختان این جنگل، نشانه گرفتی!
نفس‌شان را بریدی و این آغوش گرانجان و زخمین از حزنِ زمین بود، که شاخه های گریان را میان دستان حزین خود پناه داد...!
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #5
شهاب پاشیدی بر دل به تب نشسته‌ام، که اندوه‌هایش را در بطن خود مدفون ساخته بود؛ مانند مادری که فرزند نورسیده و بی جان را، به خاک پیشکش کند و بعد به سوگ بنشیند...
تو خوش یمن بودی برایم، قدمت برای این سرزمین ویران نشان آبادی، اشتیاق و امید بود پس، چه کسی بود که نجوا کرد:
«شهاب شوم است؟»
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #6
مأوای قلبم!
شکوه تصویر خیال انگیزی که از تو داشتم، بر زانوی خاک نشست.
با این همه، زبانم از ادای هر اعراضی رویگردان است...!
می‌بایست به محاکمه‌ی خودم برخیزم؛ به جرم عشق ورزیدن، به تمثالی که حقیقی نبود...!
نه تو که آن را در بطن ذهنم، آوار ساختی...!
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #7

و آن ایام که جلوت وضیع من، جعل و تعشق من به آدمیان، کذب شود!
رگه های قلبم بر تخت سقیم تکیه کنند و در چشم عوام، شیاد جلوه کنم؛ احساس من به تو، تنها چیزی است که خنجر بهتان، قلبش را نمی‌شکافد...!
تو قلّکی را شکستی که، ارزنده‌ترین دارایی‌اش
خودت بودی...!
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #8
اگر روزی، بعد از این ایام دیجور بازگشتی
هیچ تحفه‌ای برای غبار روبی این ایام، و منقح کردن انتظاری که در پی سفرت، بر خانه‌ی دلم سایه انداخت، طلب نخواهم کرد.
چرا که حضور تو خود در اشلِ ارمغانی نیکوست، که می‌تواند به کسی پیشکش شود.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #9
و شب، هنگامی که آسمان خودش را در مخمل سرمه‌ای تجلیز می‌کند
بغض های مهاجر در گلوگاهم صف کشیده و تصویر تو که در پس پرده خیالِ چشمانم می‌رقصد، چکه‌چکه سرشک را به مهمانی صورتم فرامی‌خواند؛ و قلبم را همچو آویزی، بر چوبه دار طلسم می‌کند...!
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

ᎩᎧᏦᎩᏗ

نویسنده ادبیات
سطح
15
 
ارسالی‌ها
550
پسندها
4,959
امتیازها
21,973
مدال‌ها
21
  • نویسنده موضوع
  • #10
من خون واژه ها را خواهم ریخت
و نوای کلام را در حصار حنجره، قبل از آن‌که حرمت بشکند و موسیقی‌اش را در بند بند گوش‌هایم بنوازد، سر می‌بُرم...!
بعد از ما هیچکس نباید، جهانش را به ساز امثال این‌ها بچرخاند.
 
امضا : ᎩᎧᏦᎩᏗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] briska

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 1)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا