روی سایت مجموعه دلنوشته سرابِ حضور‌ تو|Faezeh.44 کاربرانجمن یک رمان

[Faezeh.H]

دنیایم پر از ای کاش های بی ثمر شده است،من کبوتری کم تجربه هستم در چنگال بلاهای روزگار گرفتار،منم آن احساس بی احساس دوران،محکوم به درد هجران...همان حبس ابد در تنهایی...حکم من عادلانه نیست!
تورا به خدا ردی،خبری،پیامی،تورا به خدا صدایی کن،من به حکمم اعتراض دارم،این عادلانه نیست!

 

[Faezeh.H]

همیشه از یاد بردن ها سخت بوده،تو فرض کن حتی دل کندن از یک خانه ی قدیمی که تمام خاطرات کودکیت را در آن گذرانده ای چقدر برایت سخت است،پس حالا وقتی دارم از کسی دل می کَنم که تمام من در مشت های گره کرده او زندانیست کمتر سرزنشم کن،کمتر بگو ذره ای دشوار نیست،طاقتم را به آخر نرسان،یک دفعه می بینی به سیم آخر زدم ونفرین کردم که ای کاش عاشق شوی!

 

[Faezeh.H]

رفتن داریم تا رفتن،آدم داریم تا آدم!
گاهی کسی می رود وتمامت را با خودش می برد؛آنگاه تو می مانی ودنیایی از ناتمامی ها...

 

[Faezeh.H]

عزیزِ گم شده ی من؛سوالی از تو دارم،وقتی می رفتی هرگز به جای خالیت فکر نکردی؟
فکر نکردی جای خالیت ممکن است کسی شبیه مرا آتش بزند وخاکسترش را بر باد دهد؟از نابودیم نترسیدی؟!
سوالی دیگری دارم جانِ دل،مرا به کدامین گناه به این مرگ غریب تبعید کردی؟
کم کم باورم شده که گناهی بالاتر از عاشقی نیست...

 

[Faezeh.H]

از من می شنوید گریه را تنها مرهم وتسکین دردهایتان قرار ندهید؛وای از روزی که حتی گریه نیز آرامتان نمی کند...

 

[Faezeh.H]

در سکوتم تنها،گل یاسی پیداست که درآن بر مرگ خدادادی خود می گرید
در سکوتم تب یک رابطه ی سرد،غم یک درد شفایافته از مرگ نمایان شده است...
این چه رسمیست که با شور وگداز،لحن عریان سکوتم همه جا پر شده است
این چه دردیست،چه مرگیست،چه بیماری پر تکراریست...
این چه بی رحمی وخود آزاریست،که بخواهم که بگویم ولی از حرف تهی...
لحن عریان سکوتم همه جا پر زِ تهی...

 

[Faezeh.H]

همیشه مزه ی دهانم تلخ است،به نحوی که طعم هیچ شیرینی را نمی فهمم،به هرحال حقیقت همیشه تلخ بوده،مثلا همین نبودن تو،تلخ که نه،جام زهر است!
واین جام زهر چقدر کامم را تلخ می کند،نبودن تو تلخ ترین حقیقت روزگار من است...کاش کمی بودنت را با چایی ام هم می زدی،به شیرینی حضورت سخت احتیاج دارم‌...

 

[Faezeh.H]

تورا از دست دادم واز دست تقدیر بدجور سیلی خوردم،تو برنده ای!
منِ گم شده در طوفان تنهایی،منِ دارای ندار...من بی تو داشته هایم را باخته ام،تو که در ق*م*ا*ر زندگی قلب مرا برده ای،هرجور که حساب کنیم،تو برنده ای!

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Faezeh.H]

مرگ احساس همان مرگ است!
تو فرض کن انسانی را که تنها جسم است وراه می رود،اگر دیگر نخندد،اگر عشق نورزد،اگر سنگ شود ومحبت نپذیرد یعنی مُرده است،من فکر می کنم مردگان متحرک تنها در فیلم ها وداستان های ترسناک نیستند.همینجا در جلوی چشمان ما مردگانی زندگی می کنند که تنها حرکت دارند!

 

[Faezeh.H]

می گویند به زندگی جوری دیگر نگاه کن
من که هرطور نگاه کردم
تو رفته بودی!