متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته رَفتَن نآمِه | ashki911 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Alef_Gaf
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 1,748
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #11
تفسیر من از تو
دوفعل است
شکستی !
ورفتی!
تفسیر من از من
دوحرف است
قلبی شکسته!
دستانی تنها!
تفسیرمن از گیتی
دوحس است
تنهایی !
ودلتنگی!​
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #12
فصل سرگردانی که می رسد
سرگردان میشوی
که بمانی یا برووی؟
گیج می شوی
که با امدن باد،که بوی خزان می دهد،
جا پایت را بر تنه ی درخت محکم کنی
ویادل به سنگ فرش های کف پیادرو بسپاری؟
چه کنم ؟چه کنم؟
ورد زبانت می شود
که بباری تمام بغض هایت را
ویا سرمایه گذاریشان کنی
برای هرچه زودتر
مردنت
برای هر چه زودتر رفتنت
رفتن از دنیایی
که ضمیر من
تنها شده
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #13
دستانم را رها نکن
در این جاده!
با من بمان
در این جاده!
با رفتنت
تمام تصورم را
از این جاده،
بهم میزنی
نمی خواهم عنوان
جاده ی رفتنت
به این جاده
تعلق بگیرد
بگذار
همان جاده ی
عشق بازی بماند
بگو که هنوز می شود
در پیاده رو های
این جاده
شبگردی کرد
بمان که کافه ها
مرا باتو میشناسند
نرو،
که کافه های این شهر
میزهایش تک نفره نیستند​
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #14
فدای رفتنت بشوم
رفتنت هم همچون ستاره ی چشمک زنی است
که مجذوبم میکند
غرقم میکند
انقدر که حقیقت را از یادم میبرد
انقدر که فراموش میکنم
ستاره ای که چشمک میزند
نوید یک پایان را میدهد
وتوهم با رفتنت
پایان مرا در گوش جهان
سوت میزنی​
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #15
جاده ها دیگر با من صادق نیستند
میگویند که
توبرمیگردی
مسافران چقدر بهم دروغ میبافند
هی میگویند
توبرمیگردی
ولی من میدانم
که تورفته ای وبرنمی گردی
چقدر دوست داشتم
جاده ی رفتنت را بیخیال شوم
ودرخودم زندگی کنم
ولی مگر میشود
چکاوک اواز خواندنش را از یاد ببرد؟
جاده ی رفتنت را در پیش گرفتم
درپی تو،
ولی پشیمان شدم از سفر
اخِر به یاد اوردم
ته جاده کسی منتظرم
نیست​
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #16
چون غباری
اسیر طوفان شده ام
طوفان رفتنت
که قلبم را در زیر
خروارها غم
به خاک سپرده
ومن دستانم رابهم گره میزنم
وذره ای ارامش
برای قلبم میطلبم​
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #17
ادم رفتن شده ام
همانند تو
ادم رفتن از قلب دنیایی سرد
که صدای چکاوک هایش در سردی حرف های مردمانش
منجمد شده اند
پیش قدم شده ام برای رفتن
رفتن از دار السلتنطه ی
چاهی گل الود
که هر چه بیشتر در ان بمانم بیشتر فرو میروم
فقط تنها تفاوتم با تو
در این است
تو دنیا را ویران کردی ورفتی
و من از دنیایی می روم که ویران شده بود​
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #18
مهاجرت پرستوها در اسمان خونین ,چون رقص مرگ بود در برابرم
دیدن شفق اتش قلبم را هی سوزنده تر میکرد
فصلی که رنگ خون به خود دیده بود روبه پایان بود
ولی تو هنوز در قاب رفتن سیر میکردی
ولی من بعد از رفتنت به روی صندلی زوال در رفته ی اتاقم نشستم واسمان های سرخ پی در پی را یک به یک ورق میزنم ..تا رازش را بفهمم؟!
که چرا اینگونه غمش را بر سرمان هوار کرده است؟!
کاش تو برگردی و زیرو رو کنی دلم را
وپرسشگر شوی از چشمان سرخم
ولی تو نیستی وکسی نیست که مرا از این زندان نیستی ازاد کند!
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #19
باعقل که از برای عشق تصمیم میگیری
همین میشود!
میشود مرگ من در میان انبوهی خنده!
با عقل که از برای عشق که می اندیشی میشود
سوخته دلی چون من!
که از موسوم رفتنت بر در ودیوار دلش رنگ ویرانه ریختند
میشود چشمان من!
که بعد از رفتنت چهان را از پشت انبوهی آب شور می بیند
بیا وبا عقل دیگر برای عشق من
حکم نَبُر
بیا وبرگرد
ودست اویزی بده به این دستان لرزان
بیا وبرگرد تا دیر نشده
وشکاف های دلم فرونشست نکرده اند​
 
امضا : Alef_Gaf

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,906
پسندها
24,597
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
23
  • نویسنده موضوع
  • #20
جایی در میان هوس زمان گم شده ام
هوسی زودگذر برای سفید کردن موهای من
در یک چشم بهم زدن
جایی که خوشحالی امدنت کسی
به تلخی قبل رفتنتش نمی ارزد
جایی که نفس کشیدن پیرت نمی کند
انتظار کشیدن پیرت می کند
انتظاری که گاهی از یاد می برد
که دارد نهادی را در انتظار میکُشد​
 
امضا : Alef_Gaf
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا