• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته رفتی که | بــهآرکـ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Baharak
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 60
  • بازدیدها 3,720
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته:ساحل از دست رفته ی من

نویسنده:بــهآرکـ

مقدمه:

خودکار را ، در دست گرفتم...

نوشتم و نوشتم...

برای که مینویسم؟!چرا اینگونه با احساس؟برای تو؟

عیب ندارد...حداقل ، به حرمتِ روزهای عاشقیمان ، مینویسم...



81198
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
منتــظرتـم،راس ساعت،همــان جـای همــیـشـگی...
می دانـم می آیی،می آیی فقط بـرای دل ســوزانــدنم...
می آیی تا به مـن یــادآور شـوی چـگونـه رفتی،چگونـه تحقـیـرم کردی...
 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
می خــندیــدی،می خــندیــدم...
گریـه کردی،پابه پایت اشــکــ میریختم...
اما زمانـی که گریــه کردم برای دردی بــزرگ...
این فـقـط تو بودی کــه به من خـنـدیـدی...
 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
تیری خشن...
می فرستم به سوی قلبت...
و تو همانجا قلبت را لمس میکنی...
وبه چِشمانم خیره میشوی...
و جان میسپاری جلویم و من با بی رحمی ذره ای نگاهت نمیکنم...
 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
سال ها گذشت و تکرار شد این روزمرگی...

آخر همانیست که همان بود...

نه تغیییری،نه پوششی،نه رحمی،نه مروتی...
تکرار،تکرار،تکرار
درسی که هرروزه باید بخوانم،بنویسم و تکرار کنم...

باز هم کلمه ی تکرار...چه تکراریست این تکرار...
 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
مرا درک میکردی...
فقط درک...
اما الآن همان درک هم انگاری زیادست برایم...
 
آخرین ویرایش
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
در آن سوی پل منتظرم،منتظر تو...
در آن هوای سرد و مه آلود انتظار آمدنت را میکشم...
.
دستانم به کبودی می زند،لبانم به سفیدی و فقط صورتکم است که گلگون می درخشد در سپیدی چهره ام...
دهانم را باز میکنم و«ها»کنان به اطراف می نگرم...
پس تو کجایی؟چرا نمی آیی؟
.
همانجا روی زمین بر روی زانوهایم مینشینم...
چشمانم را می بندم و تکیه کنان به دیواره های پل آرام آرام می خوابم...
کیست که مرا بیدار کند از این خواب شیرین؟از این خواب ابدی؟
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
تیک تاک،تیک تاک...
ثانیه ها می گذرند و هر لحظه لرزش دستانم بیشتر میشود...
کیست که التیام دهد روح زخمیَم را؟
دارویم،آرامبخشم تو بودی...
حالا که دیگر نیستی...
باشد دیدارمان تا قیامت...
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
می خواستم بوسه ای از سر آرامش تقدیمت کنم...
جلو آمدم...رفتی عقب...جلوتر آمدم...باز هم عقب رفتی...
نمیدانم چرا مانند داستان ها نیست که به دیوار برخورد کنی و من به تو برسم...
هر چه نزدیک تر می شدم... دورتر می شدی... تا اینکه در رویایم محو و پنهان شدی...
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
موهایم را نه برای تو بلکه برای خودم تراشیدم...
برای دل خودم...آسایش خودم...
یادت می آید زمانی را که با شوق به تو نشانشان دادم؟
رویت را آنطرف کردی و سرد و خشک جواب دادی:خب که چی؟
آنجا بود که صدای شکستنم را احساس کردم...
لعنتی فقط یکبار برای خودم زندگی کردنم...فقط یک بار...
 
امضا : Baharak
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا