متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان من نویسنده | مریم سالاری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Maryam @
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 625
  • کاربران تگ شده هیچ

Maryam @

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
199
پسندها
3,238
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
من نویسنده
نام نویسنده:
مریم سالاری
ژانر رمان:
علمی_تخیلی، اجتماعی
کد رمان: 1908
ناظر: Fatima_rah85 Fatima_rah85


خلاصه: دختر نویسنده‌ای که در حال نوشتن رمان زندگی یکی از دوستانش است در همین حین دچار مشکلاتی در زندگی مشترکش شده است که زندگی عاشقانه اش را تحت تاثیر قرار داده است
 
آخرین ویرایش
امضا : Maryam @

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,639
پسندها
16,413
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
  • #2
1725536929699.png

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی

Maryam @

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
199
پسندها
3,238
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه
خالق نویسنده است
نویسنده داستان زندگی مخلوق، مخلوق نویسنده شد
نویسنده راه های مورد پسند خالق

محکم در رو بهم می‌کوبم.
همونطور که به زمین زمان ناسزا می‌گویم وارد اتاق خواب می‌شوم.
شالم را از سرم در می‌آورم و روی تخت می‌اندازم بعد از شال نوبت خودم است که روی تخت پرت شوم، پرت می‌شوم مثل همان شال دیزاین اتاق خوابم مشکی طوسی است مثل دیگر جاهای خانه‌ام دیوارهای مشکی مات اتاقم آرامشی عجیب به من تزریق می‌کند انگار که در سوگ زندگی من با من همدردی می‌کنند تخت ساده طوسی رنگی دارم که روتختی سبک و بدون هیچ طرحی که رو بالشتی و پتویش هم همرنگ خودش است روی تشک آن را پوشانده است آینه‌ی میز آرایشم دایره شکل است و چسبیده به دیوار و میزش با فاصله و جلوی یک پنجم انتهای دایره با فاصله چند سانتی قرار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Maryam @

Maryam @

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
199
پسندها
3,238
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #4
دلم برایش تنگ شده، حق مادری به گردنم داشت، فقط مادربزرگم نبود؛ جای مادر نداشته‌ام بود.
اینکه برای آخرین بار محکم بغلش نکردم؛ اینکه به او قول دادم که دفعه بعد باهم غذا درست کنیم و فرصت عمل به قولم نرسید عذابم می‌دهد.
شاید اگر هواپیما لعنتی تاخیر نداشت برای آخرین بار او را می‌دیدم؛ ولی خب تاخیر داشت و ندیدم.
سعی می‌کنم یاد مامان سهی را از ذهنم پاک کنم الان مهم باباست آمده ام تا او را پیدا کنم.
دارد می‌شود یک سال که او را ندیدم.
دست از نوشتن بر می‌دارم، کش و قوسی به خودم می‌دهم و جرعه‌ای از قهوه همسر پز
می‌نوشم؛ مثل بهار خودم را روی تخت پرت می‌کنم و چشمانم را می‌بندم.
خودم را بهار تصور می‌کنم، افکارش را که ساخته و پرداخته ذهن خودم هست را به یاد می‌آورم.
دیزاین مشکی طوسی، مامان سُهی و بابای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam @

Maryam @

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
199
پسندها
3,238
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #5
آخرین پاستا باقی مانده را با چنگال بر میدارم
سینا روبه رویم روی صندلی نشسته و غرق در افکار خودش با غذا بازی می‌کند
به میز جلویم نگاه میکنم، دیس پاستا که تقریبا خالی شده و ظرف من که خالی تر از دیس است و ظرف تقریبا پر از غذای سینا
لیوان نوشابه را از کنار ظرفم بر میدارم و یک نفس می نوشم
گاز نوشابه حالم را جا می آورد، این روز ها انقدر به همه چیز فکر کرده ام که حوصله فکر کردن به هیچ چیز دیگری ندارم
با لبخند همه افکارم را پس میزنم و با کلمه ها جمله سازی میکنم و با خنده و صدای بلند همراه با کوبیدن دستم روی میز روبه سینا میگویم:
به چی فکر میکنی؟؟
- به بچه
بدون مکث این حرف را می‌زند، بدون لحظه ای تردید، کمی هول میکنم ولی تمام سعیمو میکنم که حالت درونم را از چهره ام نمایان نکنم
به چنگال خالی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam @

Maryam @

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
199
پسندها
3,238
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #6
با خونسردی این را می‌گویم البته سعی میکنم که با خونسردی بگویم
نگذاشتم مکالمه مان به درخواستش برای انجام دوباره IVF برسد
فقط سریع گفتم :
-درسته مگه نه؟
سرگرم غذا می‌شود و می‌گوید :
-نه
به طرف اتاق رفتم، بدون جمع کردن ظرف ها
نامردی بود، غذا را او درست کرده بود و جمع کردن و شستن ظرف ها با من بود
اما نمیخواستم صحبتمان ادامه پیدا کند

بلند گفتم:
- به ظرف ها دست نزن خودم بعدا میشورمشون
با سکوت جوابم را داد
در اتاق را باز کردم و خودم را روی تخت انداختم درست مثل بهار
چشم هایم را میبندم بازهم درست مثل بهار
او به مشکلات زندگی اش فکر می‌کرد و من هم همین طور
انگار چند ساعت بعد خودم را نوشته بودم
به IVF فکر کردم درد هایش، آمپول های همیشگی و درد لحظه شنیدن جواب منفی اش
پیشانی ام را تکیه گاه ساعد دستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam @

Maryam @

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
199
پسندها
3,238
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #7
سراغ لپتاپم میروم و نوشتن رمانم را ادامه می‌دهم الان حال من و حال بهار مثل هم است، هر دو غمگینیم

صفحه لپتاپ بالا می آید رمز را میزنم لود می‌شود و صفحه مانیتور بالا می آید عکس من و سینا جلویم ظاهر می‌شود این عکس را کنار دریا گرفته بودیم یادگار سفر قشم صفحه نمایش لپتاپم است
هر دو لبخند به لب داریم طلاقی آبی بودن دریا و آسمان پشت سرمان خودنمایی می‌کند
مانتویی قرمزی به تن دارم و شال چهارخونه طوسی و قرمز، سینا تیشرت سورمه ای به تن دارد و موبایلم در دستش است که عکس دونفره سلفی مان را ثبت کند
دستی روی صورتش میکشم، چقدر دوستش دارم...
وارد برنامه word میشوم و نوشتن را آغاز میکنم
***
موبایلم زنگ میخورد اسم بهرام که روی موبایلم افتاده را میبینم تماس را وصل میکنم
-الو سلام آقا بهرام خوبین؟
نفس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam @

Maryam @

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
199
پسندها
3,238
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #8
با دیدن کلمه کافه فتاح تمام خاطرات دوران نامزدی مان از جلوی چشمم رد می‌شوند
تولدم، تولد بهرام، سالگرد نامزدی، روز دختر
و...
بهرام خیلی آدم با احساسی بود، گاهی اوقات فکر میکردم احساسی بودنش توی ذوق می‌زند
جوان بودم و کم تجربه
البته با بلند پروازی زیاد
حاضر شدم کنار آینه قدی رفتم کلیدم به جا کلیدی کنار آینه آویزان بود به آینه نگاه کردم دختری با یک تیپ مشکی
شلوار ذغالی مانتو کتی مشکی و شال مشکی
کفش هایم را میپوشم و راه میوفتم، اسنپی که از قبل منتظر آمدنش بودم جلوی در بود
پراید هاچبک که آرم اسنپ بزرگ روی در آن خودنمایی می‌کرد سوار شدم ماشین تمیزی بود موسیقی درحال پخشش را بیشتر کرد و آهنگ همین مونده بود محسن چاووشی با صدای اولین باران پاییزی که با سرعت روی شیشه های ماشین می کوبید روحم را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maryam @

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 12)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا