روی سایت دلنوشته ای دوست |mahkameکاربر انجمن یک رمان

[MAHKAME _R]

ای دوست، همچنان مراقب دوستی‌مان باش!
شاید روزی برگشتم...
شاید...

 

[MAHKAME _R]

ای دوست، به پایان رسید این حکایت من...
حکایتی که پایان خوشی ندارد
ای دوست، بخوان حکایت مرا و حلال کن مرا
ای دوست حلال کن مرا!
ای دوست، به تمام دوستی‌هایم قسم
دوست دارم... ای دوست!
بدرود...

 

[MAHKAME _R]

ای دوست، مرا به خاک سپردن
ای دوست، ببخش تنهایت گذاشتم
ای دوست، یادت می‌آید درباره مرگ چه گفتیم؟
گفتیم با هم به سوی مرگ برویم...
ای دوست، به دیدارت می‌آیم؛ اما دیر!
ای دوست...

 

[MAHKAME _R]

ای دوست، ای رفیق نیمه راه...
ای بی‌مرام، حال دیگر نیستم در این دنیا؛ به جای دوری سفر کردم...
ای دوست، سلامت را به مادرم می‌رسانم
ای دوست، رفتم...
رفتم به یک جای دور
ای دوست، خوشحال باش! دیگر منتظرت نمی‌مانم
ای دوست بخند! خنده‌های تو لبخندهای من است
بدرود رفیق نیمه‌راه...

 

[MAHKAME _R]

با خنده‌هایم صدایت زدم
با اشک‌هایم صدایت زدم
با بغض‌هایم صدایت زدم
پس...
چرا نیامدی ای دوست؟!

 

[MAHKAME _R]

ای دوست...
منم خدایی دارم که تنهایم نمی‌گذارد
اما تو رفتی، بدون آنکه به پشت سرت نگاه کنی...!

 

[MAHKAME _R]

هر شب اشک‌ها مهمان من هستن
هر شب دل شکستن‌‌‌ها مهمان من هستن
هر شب...
ای دوست، تو کی مهمان من بودی؟
اصلا به سراغم آمدی که مهمان باشی؟

 

[MAHKAME _R]

ای دوست، هر روز منتظر تماست هستم...
تماسی که قلب مرا آرام کند...
تماسی که به اشک‌هایم پایان دهد...
به بغض‌هایم هم همین طور...
اما تماسی برقرار نشد!

 

[MAHKAME _R]

یادش بخیر که هر دویمان عاشق شده‌ بودیم!
عاشقی هوش از سرمان برده بود!
هر روز از عشق می‌گفتیم، می‌خندیدم از عشق
چی شد آن روزها؟
ای دوست یادت آمد؟

 

[MAHKAME _R]

ای دوست...
دیگر به زندگی‌ام پایان دادم
دیگر به انتظار نیستم
دیگر نخواهید مرا
ای دوست...
روحم از جسم به پرواز درآمد!
آری، به جهان دیگر سفر کردم...