متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی بی‌قرار | نازگل مرادی کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
اکسیر زندگی،
دور ماندن از عشق محال است.
پس دور بمان!
می‌خواهم زندگی کنم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
نقاب عشق بر چهره‌ی هوس،
فاجعه به بار می‌آورد!
چیزی شبیه بمب باران هیروشیما!
چیزی شبیه به خاکستر نشاندن احساس یک نفر... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
خاموش کردن آخرین چراغ امید یک نفر،
می‌تواند از بین بردن آخرین نقطه‌ی سفید در قلب او باشد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
همه‌ی ما پلی شده‌ایم برای رد شدن آدم‌هایی که نه ما را فهمیدند نه احساساتمان را!
تمام زندگی‌مان صرف اشک ریختن بیهوده برای آدم‌هایی شد، که هیچ مهم نبودیم در دایره‌ی زندگی‌شان...
حتی به اندازه‌ی نقطه‌ای کوچک!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
احساس غریبی می‌کنم در آغوش تو.
بوی عجیبی می‌دهد. بویی شبیه به خ**یا*نت!
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
تو همان ماه قشنگی که دلم می‌طلبد... .
ما آدم‌ها،
میان احساسات احمقانه‌مان نفس می‌کشیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
دست‌هایش را دور زانوانش قلاب کرده بود و به امواج دریا زل زده بود.
از نیم‌رخ که نگاهش می‌کردی، می‌توانستی غم و دلتنگی وسیعی را در چشمانش حس کنی!
آن‌قدری که می‌دانستم اگر به حرف بیاید، بغض لانه کرده در گلویش، چشماش را تر می‌کند... .
آرام صدایش زدم. هم‌چنان خیره بود. از او پرسیدم: «خوبی؟»
آهی کشید و گفت: «به نظرت دلیل حال بد آدم‌ها چه می‌تواند باشد؟!»
«چرا باید غمگین باشیم و بخندیم؟ از درون نابود
شویم و تظاهر کنیم همه‌چیز خوب است و اتفاقی نیفتاده؟»
آرام گفتم: «خوب نیستی پس... .»
با بغض گفت: حالم شبیه آن درختی شده که تمام تابستان را به انتظار پاییز نشسته تا با رسیدن پاییز و با بارانش از حس تشنگی و عطش رها شود؛ اما قرار نیست پاییز را ببیند، چون از ریشه قطعش کردن!
بلند می‌شود و ادامه‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
با خودم فکر می‌کردم هیچ‌وقت اوج خستگی‌هایم را با کسی قسمت نکردم.
هیچ‌کس نمی‌دانست در این منِ لعنتی چه خبر است... .
از من فقط یه اسم می‌دانستند و یه لبخند که همه‌جا روی لبم بود.
هیچ‌کس نپرسید در کتابا دنبال چه می‌گردی؛
یا چرا شب‌ها به جای خوابیدن به سقف زل می‌زنی، یا اصلاً به چه فکر می‌کنی؟
هیچ‌وقت نگفتم دلیل بدرفتاری‌های یک‌هوایم چیه.
اصلاً کسی نپرسید... !
کسی دقت نکرد چرا بعضی‌وقت‌ها شیشه‌ی ماشین را پایین می‌دهم و به ماه زل می‌زنم!
چرا به دنبال چیزهای خاص نمی‌روم؟!
دلیلش در ذهن خیلی‌ها، بی‌احساس بودن بود...
هیچ‌کس نپرسید بزرگ‌ترین خواسته‌ی تو چیست! همیشه به دنبال آرزوهایی بودم که کسانی که دوستشان دارم را خوشحال کند... .
هیچ‌وقت کسی نفهمید من عاشق موهای صورتیم!
شاید کسی منِ عشقِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
لعنت به این حافظه‌ی بلندمدت!
عجیب است همه‌چیز را پاک از یاد برده‌ام؛
اما تصویر چشمان تو لحظه‌ای کمرنگ نمی‌شود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

* نازگـل بانــو *

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
270
پسندها
2,637
امتیازها
14,773
مدال‌ها
13
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
درگیر کارهایی که فکر می‌کنم از حماقتم بوده نباش!
من حالم خوب می‌شود،
و تو برمی‌گردی!
درست وقتی که دیگر نیازی به تو ندارم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا