روی سایت دلنوشته فصل عاشقی|bahareh.s کاربر یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
436435_99be1115adf51480c70b256d538ff91a.jpg

دلنوشته:فصل عاشقی
نویسنده:bahareh.s
ویراستار: Its_you
مقدمه:
بعضی اوقات فکر می‌کنم تنهام!
فقط خودم و خودم، انگار کس دیگری نیست.
ناامیدی تمام وجودم را بر در می‌گیرد؛
ولی...
من می‌دانم این حس چیست! این حس
یعنی:
تو در راهی، با قدم‌هایی سنگین!
تو داری می‌آیی، یعنی من این حس را
دوباره می‌توانم تجربه کنم؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bahareh.s

Hani.Nt

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
22/7/18
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
13,932
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
سطح
19
 
  • #2

دلنوشته.jpg



" به نام ایزد منان "
هر انچه از دل برآید، خوش آید!

کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته ی کاربران"

پس از گذشت حداقل 30 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید.
"درخواست تگ دلنوشته"

همچنین پس از گذشت 30پست از دلنوشته تان قادر هستید در تاپیک زیر درخواست جلد بدهید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Hani.Nt

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
می‌دانم می‌آیی، شکی درش نیست.
می‌دانم که تو گل‌ها را، میوه‌ها را، سبزی درختان را دوست داری، تلاش می‌کنی آن‌ها را ببینی.
می‌دانم که می‌آیی؛ ولی زمانی که می‌آیی، آن‌ها دیگر نیستند.
تو می‌آیی؛ اما با سرما، با ریزش برگ‌ها، درست است که این حرف زیاد درست نیست؛ تو می‌آیی جوری که برگ درختان زرد شود و طوری که انگار از خستگی دارند می‌میرند؛ ولی من می‌دانم!
که چقدر این زیباست. زیباست، خیلی زیاد! می‌دانم که خوش‌حالت می‌کند؛ اگر به تو بگویم که چه‌قدر
"دوستت دارم!"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bahareh.s

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
قلبم میتپد جوری که انگار داری میایی
زمانی که میدانم نمیایی ولی امید به آمدنت دارم
من را دیوانه میکند یعنی تو میایی؟
با نفس های سردت؟ میایی و من را از این
دلتنگی رهایی میبخشی؟ میایی و من را با خود
به دنیایی که در آن هستی و زندگی میکنی
میبری؟ یعنی تو
میایی؟
 
آخرین ویرایش
امضا : bahareh.s

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
کی چه میداند قلب مرا
چه میگذرد در قلبم وقتی که میدانم که نیستی!
الان آن فصل است فصل عاشقی فصلی که دیدمت
ای کاش بدانی که دلتنگم
فصل ها می آیدند و میروند!
از پاییز یادبگیر آمد ولی تو چرا نمی آیی؟
 
امضا : bahareh.s

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
وقتی در این فصل راه می‌روم،
این فصل سرد!
خش‌خش برگ‌های زیر پاهایم، نوازش موهایم توسط باد
و...
همه‌چیز و همه‌چیز مرا یاد تو می‌اندازند.
پس تو کی می‌آیی که به من بگویی، گناه من چیست که هوس کردم آغوش تو را؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bahareh.s

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
قلب‌هایی پراز درد...
تو رفتی؛
ولی
قلب من نمی‌خواهد باور کند.
حالا، حالا مثل این‌که تو الان در کنار من هستی.
برگرد!
من از تو خاطره دارم...
خاطره چیز کمی نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bahareh.s

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
زندگی می‌گذرد و می‌گذرد؛
ولی زمان برای من متوقف شده است.
زمانی که تمام زندگی‌ام را به پای تو ریختم؛ ولی تو رفتی! مثل برگ‌هایی که از لای انگشت‌های شما سر می‌خورند.
انگار رفته‌اند؛
ولی...
سال‌هاست به یادشان می‌مانی.
آری!
تو آن بودی!
همان سیگار اول...
اولش نمی‌دانستم معتادش می‌شوم؛
ولی بعد از مدتی می‌فهمی بدون آن نمی‌توانی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bahareh.s

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
نمی‌شود!
نمی‌خواهم، نمی‌خواهم بی تو آرام بگیرم.
بی‌تو نمی‌شود زندگی کرد.
کاش برگردی...
و مرا با خود، به شهر آرزوهایت ببری.
ولی امیدوارم هرجا که هستی، خوش‌حال باشی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bahareh.s

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,618
پسندها
20,784
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
تو بهترین بودی!
می‌دانم بودی...
ولی
حال که رفته‌ای،
و
مرا با خود نبرده‌ای،
امیدوارم
قایق آرزوهایت،
تو را
به مقصد رویاهایت ببرد.
شاید
حتی یک ذره
درون رویایت باشم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bahareh.s
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا