«سرگشتگیِ بیکرانِ خاندانت آنچنان تو را سر گشته کرده است، که نمیدانم چهکاری برایِ... .
آرامیدنِ کالبدِ خستهات بیانجامم،
جز لمسِ مژهگانت... ـ
و به سخن آندن برایِ جسمِ درماندهات!
***
سرگشتگی "کلافگی"
بی کران " بی پایان"
خاندان "خانواده"
ارامیدن "آرام کردن"
کالبد "جسم"