متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی آرشیو دلمردگی‌ها | آرزو توکلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع A.TAVAKOLI❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 51
  • بازدیدها 1,885
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
اون شب خوب نبودم، او هم...
گفتم:می‌دونی آدما کِی صادق‌ترن؟
گفت: صادق؟
گفتم: آره، صادق.
گفت: نمی‌دونم... وقتی مستن؟ شایدم موقع عصبانیت.
خندیدم، شنلم رو پیچیدم دور خودم، عمیق نفس کشیدم... خاک‌بارون خورده بود!
- آدما وقتی خسته‌ن صادق‌ترن!
الان خیلی خسته‌ام...
- خب که چی؟
سیگار آتش‌زده بین لب‌هام جای گرفت، خندیدم، داشتم از بی‌خوابی جون می‌دادم:

- هیچی، دوست دارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
بغض، حرص، نفرت...

بدجوری داره غلبه می‌کنه به خاطرات خوب، اما کوتاه...
ترجیح میده همین الان گذشته و حال رو در هم بشکنه... گذشته‌ای که زیبا ساختیش؛ اما نتونستی حفظش کنی...
و شاید خوشی بیش از حد ز*یر*دلم، دلت زده بود.
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
خیلی وقته زندگی‌کردن لذتی نداره... خیلی وقته که دیگه سعی نداریم پیشرفت کنیم، بلکه سعی داریم هم دیگه رو زیر پا له کنیم...
خیلی وقته از هر دو نیم‌کرهٔ مغزمون باهم استفاده می‌کنیم...
برای زمین.زدن بقیه، برای درجا زدن خودمون...

و به قول مهران مدیری: «دیگه دنیا جای زندگی کردن نیست!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
ولی جذاب‌ترین نصیحت رو پدرم کرد، وقتی گفتم:
- «کسی دوستم نداره...»
گفت:
- «خب توام دوست‌شون نداشته باش!»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
حس و حال شش صبح را یادت هست؟ اگر تو یادت نیست و من خیلی خوب همه‌اش را گوشه ذهنم‌ انبار کرده‌ام...
همان شش صبح‌هایی که از شب بیدار بودیم... همان شب‌هایی که لحظه‌ای چشم‌مان می‌رفت و لحظه‌ای پر می‌کشیدیم به دیار خواب؛
اما... نگاهی منتظر خواب و خیال که هیچ دین و ایمانمان را هم از سر می‌برد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
دست‌هایم را رها کنید... به خداوندی خدا آزاری به شما نمی‌رسانم! من فقط بغض دارم و اشک... و من بیش از حد محتاجم... اگر دستی برای پاک.کردن اشک‌هایم نمی‌آیند، بگذارید گونه‌هایم زخم شود... آن وقت هوس نوازش به سرشان نمی‌زند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
می‌فهمم داغ عزیز سخت است، نصیبت نکند! روزها، ماه‌ها و یا سال‌ها می‌نشینی به گریه...
اما بدتر از آن داغ دل است، دلت که مرد، به سوگ دل که نشستی دیگر به سوگ هیچ نمی‌توانی بنشینی، حتی عزیز!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
هیس! یک‌لحظه‌... تو هم می‌‌شنوی؟ صدای شکست آمد، یکم‌ بعدش هم صدای قهقهه!
در گوشه و کناری، مجاور همان چیزی که شکست، خاطراتی در حال ریزریز شدن بود!
دیگر حتی جانی هم برای بایگانی‌اش نمانده بود، همه‌اش در نطفه خفه شده بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
بیا، بنشین‌ کنارم!
من که می‌دانم تو هم در گوشه و‌ کنار مغزت هنوز مرا داری، می‌دانم که‌ دلت برایم تنگ است، می‌دانم!
قهقهه‌ام پژواکی غمگین می‌شود میان حجمی از بغض! من چه می‌دانم؟ جز خوش‌خیال بودن خودم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁

A.TAVAKOLI❁

کاربر خبره
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,948
پسندها
94,536
امتیازها
77,384
مدال‌ها
55
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
خدایا گرفتاری بزرگ شد، و پوشیده بر ملا گشت، و پرده کنار رفت، و امید بریده گشت، و زمین تنگ شد، و خیرات آسمان دریغ شد.

آخ که چه بغضی و چه‌ حقیقت تلخی و آری زمین تنگ شد و آسمان خیراتش را دریغ کرد و مولای من... جای جای جهان حضورت را می‌طلبد...
دل‌های پر از کینه‌ای غم‌مان درمان می‌خواهد، درمانی برای تمام دل‌های شکسته.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.TAVAKOLI❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا