روی سایت دلنوشته‌ی آرشیو دلمردگی‌ها | آرزو توکلی کاربر انجمن یک رمان

[A.TAVAKOLI❁]

***
اینجا هیچ‌‌چیز سر جایش نیست! یک چیزهایی، وحشتناک کم و زیاد شده...
بگذار بشمارم برایت!
مثلاً...
من دیگر بلندبلند نمی‌خندم،
یا بغض من زیاد شده و حضور تو کم...
مثلا تو حالت خوب است، اما... از حال من بگذریم!​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
نمی‌دانم چرا باید خودم را اذیت کنم تا آدمی را نگه دارم در زندگی‌ام!
اصلا ماندنی که همه‌چیزش با درد و رنج باشد، بهتر که نباشد. من بودن کسی را می‌خواهم که چیزی یادم بدهد. یا حداقل بخواهد چیز جدیدی یاد بگیرد! نه آنی که حاضر نیست عقاید کهنه‌اش را کنار بگذارد.
آدمی که بتواند مرا آزار بدهد و شب راحت بخوابد، نه تنها در زندگی‌ام، بلکه در قلبم هم جایی ندارد.​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
بین عصبانیتم... بین‌ حال بدم و میان تکه‌های شکستهٔ قلبم، «بی‌لیاقت»ی‌ حواله‌ات کردم!
خب عزیزم، حالم‌ خوب نبود؛ حالا خوبم!
باز هم می‌گویم... «بی‌لیاقت»!​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
گاهی ممکن است به نقطه‌ای از زندگی برسی که نای لب باز کردن هم نداری!
تماس‌هایی که رد می‌شود، پیام‌های بی‌پاسخ و جمعی از انسان‌هایی که طلبکار هستند!
طلبکار نبودنت، بی‌حوصله بودنت، خسته بودنت...​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
همیشه بین افراد ساکت و آن بذله‌گو‌هایی که ادعای شوخ‌بودن دارند، افراد ساکت را دوست داشته‌ام!
هیچگاه نمی‌فهمی که در حال رقصیدن در رویای خود هستند؛ یا دارند سنگینی بار هستی را به دوش می‌کشند...​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
واژهٔ «همیشه» را از لغت‌نامهٔ ذهن‌تان پاک کنید!
راه به راه قید همیشه می‌آورید و همیشه‌تان ختم می‌شود به چند روز بعد!
می‌گویید؛ اما نگاه نمی‌کنید که آیا همه، چون خودتان این‌طور بی‌حواس می‌گذرند؟ چه دل‌هایی که چه حساب‌ها که روی این همیشه‌ها باز کردند!​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
روزی می‌رسد که در برابر تمام اتفاق‌های اطرافت بی‌حس می‌شوی...
درست در یک ساعت مشخص...
در یک ثانیه...
در یک آن...
تمام می‌شود!
برای آخرین‌بار بغض می‌کنی و برای آخرین‌بار می‌گریی...
و تمام آخرین‌ها همان لحظه است.
می‌روی... خسته می‌شوی، حالا هر چه که عاشق باشی!​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
هی! احمق نشو! بیخیال‌شان شو دیوانه!
این‌ها را که می‌بینی از هر چاقویی خطرناک‌ترند، حالا هر چه می‌خواهند ادعا کنند که دوستت دارند...
آخر زهرشان را می‌ریزند...
فاصله بگیر جانم، ساده نباش!
این انسان‌نماها بیش از حد تصور وحشتناکند...​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
امشب وداع می‌گویم، وداع با تمام خطرات...
وداع با وجود سرد تو...
وداع می‌گویم با حال بدی که دلیلش هویدا بود...
و وداع با بغض، بغضی که برای هیچ و پوچ ریخته شد و چشمی که برای بی‌ارزش‌ترین‌ها به نم نشست!​

 

[A.TAVAKOLI❁]

***
خوشبختی‌ات را جایی جار نزن!
این گوشه‌ و کنار، شاید کسی دلتنگ باشد.
پر از‌حسرت... پر از دل‌مردگی و پر از اشک...​