متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌ فانوس‌ های شکسته | الهام سواری کاربرانجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهام.س
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 1,460
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه: فانوس‌های شکسته
نام نویسنده: الهام سواری
تگ: -
مقدمه:
گویی ستاره‌ها به ماه حسودی کرده‌اند که سوسو می‌زنند و زیباییشان را به رخ می‌کشند، ماه با این همه درخشش وزیبایی دلش از آسمان تیره شکسته است همچون فانوس‌های شکسته درشب که مرابه یاد قلبی تاریک وخالی از عشق می‌اندازد که ازغم زیاد و نجوم حرف‌های طوفانی‌ات شکسته‌است و ارزش و بهایش را از دست داده.

فانوس های شکسته (4).jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

R.Reyhani

مدیر بازنشسته
سطح
17
 
ارسالی‌ها
785
پسندها
8,225
امتیازها
25,273
مدال‌ها
22
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..



652E92C4-01F9-432E-8EE5-BE1910C22E0A.jpeg
نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : R.Reyhani

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #3
تنها ارزش و دارایی این روزهایم دل چروکیده‌ام است،
چو فسیلی در زیر فرسنگ‌ها ماند و نابود گشت!
دلم همانند ماهی بود ولی تو بادلی گرگی جوابش کردی دل غم آلودم را می‌سپارم به دست سرنوشت...
که ظالم‌ترینشان است؛
گویی دیگر پایی برای رفتن به میدانش نخواهم داشت.
 
آخرین ویرایش

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #4
وقتی ازآدم‌ها دلگیر و دلسرد می‌شوم، رومیارم به کاغذ و دست به قلم می‌شوم.
باچند جمله‌ی محکم و تیز دل گُر گرفته‌ام را سرد می‌کنم.
تمام وجودم لبریز از نفت سیاه رنگ گشته دلم به جنگ سکوت و تاریکی می‌رود.
قصد رفتن از سیهی کرده!
می‌خندم، به بلندای سرو!
لحظه‌هایم را حک می‌کنم، همان لحظه‌های سرزنده و خوش را .
از درونم می‌نویسم که سکوت حرف‌هایم بازگوی این همه درد و غم است.
همین نوشته‌هایم صندوقچه‌ی باارزشیست و مرحمست، درونش طلا و سیم و زَر نیست چند صفحه‌ی خاطراتم است شاید برای کسی ارزشی نداشته باشد امّا برای من خاطراتم چو طلایی ارزشمند است.
 
آخرین ویرایش

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #5
رنج بسیار داده است عشقت به من پیرگشتم همانند غریبی دور از وطنم، آدم‌ها همه برایم بیگانه‌اند کسی در این حوالی دلسوز من نیست
همه گرگ و میششان من هستم درفکر دریدنند.
 
آخرین ویرایش

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #6
من می‌روم از دنیایت می‌دانم چیزی کم نمی‌شود اززندگی‌ات و تو مرا حتی به یاد نمی‌آوری، روزی از کوچه‌ی خاطراتمان رد خواهی شد امّا ردی از عشمان به خاطرت نخواهد ماند.
 
آخرین ویرایش

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #7
زندگی، تصویر زیبایی از منو توست که جدا از یکدیگر شکوه وزیبایی خود را از دست می‌دهد؛
هر روز زندگی کنارت یک تولد تازه است برای من، و از آخرین تولدم درست سه‌سال می‌گذرد.
 
آخرین ویرایش

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #8
من یقین دارم که رودی از محبت
می رسد به شهر غم آلود ما
پابه پای این نسیم در گلستان ما
چهره‌ی غمگین رابايدشست از غباروگردوخاک کینه ها
عطر دوستی به مشام می رسد
ازمیان غنچه ها
شوروشوق تازه ای دارم من بارسيدن این نو بهار
من یقین دارم که بهتر می شود حال و روز این پریشانی ما
از سر عادت نیست خنده ام
من یقین دارم که این تقدیر ماست
دست هایم را بلند می‌کنم من یقین دارم به ماه می رسد
بهتراست خلاصه تر گویم که با امید تو شهرخاموش دلها روشن است.
 
آخرین ویرایش

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #9
زود ازمن گرفتی جانم را این دل دیوانه‌ی ویرانم را،
دریک چشم برهم زدن ای جانان ذره‌ای دل را نداده‌ای امان
چشم‌هایم هردو از غم هجرانت کور
چشمانم اشک میباردچون رود
دیگر آن عشق شیرین نیست ازمن دل کنده مال کیست؟
گفتم ای یار دل به که دادی چنین زود
گفت برو ای چشم شور حسود.
دل را همچون شیشه‌ای شکست بر روی دل شکسته‌ام چشمانش را زود بست.
 
آخرین ویرایش

الهام.س

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,720
پسندها
5,011
امتیازها
25,673
مدال‌ها
14
  • نویسنده موضوع
  • #10
زود ازمن گرفتی جانم را این دل دیوانه‌ی ویرانم را،
دریک چشم برهم زدن ای جانان ذره‌ای دل را نداده‌ای امان
چشم‌هایم هردو از غم هجرانت کور
چشمانم اشک میباردچون رود
دیگر آن عشق شیرین نیست ازمن دل کنده مال کیست؟
گفتم ای یار دل به که دادی چنین زود
گفت برو ای چشم شور حسود.
دل را همچون شیشه‌ای شکست بر روی دل شکسته‌ام چشمانش را زود بست.
 
آخرین ویرایش
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا