متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته خ**یا*نت خاموش|تصویر رویا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع رویای محال
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 113
  • بازدیدها 5,851
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #21
«تمام من»

من همانم که در خویش شکستم و دم نزدم...
همانم که گریه‌هایش طعم درد می‌دهد...
همانم که خنده‌هایش طعم بغض می‌دهد...
همان که نفس‌هایش بوی ترس می‌دهد...
ترس از گذشته‌ای تلخ...
که شاید باز هم تکرار شد...
همان که چشم‌هایش رنگ بهار ندارد...
دیگر می‌شود کویر لوت را در چشم‌هایم ببینی...
و من...
باز هم می‌گویم...
با رفتنت...
تمام من را گرفتی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #22
«من هم هنرمندم»

من هم هنرمندم...
تو مرا فیلم کردی...
و من...
خ**یا*نت‌هایت را...
شعر...
که هرکس می‌خواند...
فقط به تو لعنت می‌فرستد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #23
«پوچ»

نه حرفی برای گفتن...
نه پایی برای رفتن...
نه امیدی برای ماندن...
تو از اول هم...
هیچ نداشتی...
پوچ پوچ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #24
«حکایت من»

حکایت من...
حکایت ماهی تُنگ شکسته‌ای‌ست...
که روی زمین بال بال می‌زند...
و حکایت تو... حکایت پسرک شیطانی که...
با کمانگیر...
نفس‌های او را شماره می‌کند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #25
«همیشه یک نفر می‌ماند»

همیشه یک نفر خ**یا*نت می‌کند و می‌رود...
و یک نفر می‌ماند...
تمام می‌شود...
خسته می‌شود...
سنگ می‌شود...
و دیگر هیچ وقت...
خودش نمی‌شود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #26
«نفرین»

به قول مازیار فلاحی که گفت...
"نفرین به تو که نیستی...
نفرین به غم که هست...
نفرین به این دلی که...
از رفتنت شکست... "
فکر کنم اون هم به عمق درد من پی برده بود...
که این شعر را ساخت و خواند...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #27
«زخم عمیق»

و این بار...
عشق...
و زخمی که دیگر خوب نشد...
که هر بار خون‌ریزی می‌کند...
که باعث درد گرفتن قلبم می‌شود...
زخم عمیق عشقت هیچ وقت جایش خوب نخواهد شد.
مثل شاخه گلی که ان را از وسط چیده‌ای...
گل دیگر نمی‌تواند از همان جایی که شکسته، دوباره جوانه بزند و شکوفه کند...
قلب من هم با زخمی که تو زدی...
دیگر هیچ وقت نمی‌تواند واژه‌ای به اسم "عشق" را باور کند...
عشق یعنی زخم عمیقی که جایش هیچ وقت قرار نیست خوب شود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #28
«محبوب آن یار نشو»

نشو محبوب آن یاری...
که یار دگری باشد...
نشو رام آن کس که...
در فکر رفتنی باشد...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #29
«حرفش را نزن»

رفتنت آغاز ویرانی‌ست...
حرفش را نزن...
ابتدای یک پریشانی‌ست...
حزفش را نزن...
تو فقط برایم از خودت حرف بزن...
من فقط خودت را می‌خواهم...
خود خودت را لعنتی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #30
«نگذاشتی»

تو که می‌خواستی بروی...
خب...
لااقل می‌گذاشتی بغلت کنم...
می‌گذاشتی بویت کنم...
می‌گذاشتی یک دل سیر نگاهت کنم...
نگذاشتی لعنتی...
تمام درد من این بود...
نگذاشتی و خیلی اسان رفتی و محو شدی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا