متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته خ**یا*نت خاموش|تصویر رویا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع رویای محال
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 113
  • بازدیدها 5,854
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #31
«من آدم خوبی بودم»

من ادم خوبی بودم...
من ادم خوبی بودم...
من ادم خوبی بودم...
بودم...
بودم...
فعلش ماضی‌ست...
بودم...
من فقط در گذشته یک ادم خوب بودم.
یک احمق بودم...
یک نادان بودم...
یک ساده باور بودم که باورت کرده بودم...
من شاید کمی مظلوم هم بودم...
ولی فقط بودم...
یعنی الان دیگر نیستم ...
من فقط الان یک عاقل بی هدف هستم که انقدر بزرگ و پخته شده که دیگر حال و حوصله عشق را ندارد...
من همان عاقل خسته‌ام که زخم خورده ولی انقدر به ته خط رسیده که دیگر هیچ چیز را باور ندارد...
تو و من و یک ماضی استمراری که قرار بود روزی ما بشویم...
هه... من دیگر ادم خوب نمی‌شوم...
هیچ وقت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #32
«چه عاشقانه می‌سوزم»

حواسم هست که دیگر هواست نیست...
مگر رفتن فقط با پای پیاده، می‌شود رفتن؟
گاهی...
از قلب کسی می‌روی...
گاهی از زندگی کسی...
و گاهی...
از تمام خاطره‌هایی که باهم ساختید...
و این رفتن می‌سوزاند...
عمق احساساتم را...
و من چه عاشقانه...
سوختنم را می‌بینم ولی دم نمی‌زنم...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #33
«انسان باش»

حداقل اگر خ**یا*نت کردی و رفتی...
انقدر انسان باش و بگو که خ**یا*نت کردم...
نگو که تو بد بودی...
چون بعد رفتنت...
او را هم می‌بری...
از خود واقعی‌اش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #34
«فرداهای بی تو»

چشمانم را می‌بندم...
ذهنم خالی ولی...
دلم اشوب است...
از فرداهای بی تو...
دلم در عجب است...
کاش بودی تا دلم تنها نبود...
تا اسیر غصه فردا نبود...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #35
«فال قهوه»

و باز رفته‌ام سراغ فال قهوه...
ای بر پدرت لعنت...
در فال هم کنار یکی دیگر نشسته‌ای...
و زیر گوشش اواز عشق سر می‌دهی...
خیانتت را حتی فال قهوه هم گواه می‌دهد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #36
«یخ بسته‌ام»

با نگاه سردت...
روحم قندیل بست...
و من چه عاجزانه...
در این سردی نگاهت...
یخ بسته‌ام...
کاش با نفس‌هایت...
یخ روحم را اب می‌کردی نامرد...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #37
«مرگ خاموش»

تلخ است نه؟!
اری...
قهوه‌هایم تلخ است...
درست مثل حرف‌هایت...
مثل نگاهت...
مثل خیانتت...
همه چیز رنگ تلخی گرفته...
حتی چایی را هم تلخ می‌نوشم...
که طعمش دلم را بزند...
از تلخی‌اش اشک از چشمانم جاری شود...
لج کرده‌ام...
می‌خواهم بمیرم...
یک مرگ در خاموشی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #38
«خدا به همراهت»

خودم را بغل گرفته‌ام...
می‌خواهم به جای تو...
توی گوشم زمزمه عاشقانه سر دهم...
می‌خواهم روحم را نوازش کنم...
زخم‌های قلب بی‌گناهم را...
می‌خواهم سردی پوستم را گرم کنم...
می‌خواهم موهایم را نوازش کنم...
بگویم به خودم که ببخشید که خ**یا*نت دیدی...
بگویم که لیاقتت بیشتر از اوست...
می‌خواهم خودم را قانع کنم دیگر به نوازش‌های خودم عادت کند...
می‌خواهم به خودم بگویم که فقط من عاشقشم...
می‌خواهم از الان دیگر نبودنت را حس نکند...
بس است هر چه زجر کشید...
من در کنارشم...
تو برو...
خدا به همراهت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #39
عشق را هنوز که هنوز است... نتوانستم توصیفش کنم...
هربار که خواستم عشق را معنی کنم...
خیانتت باعث عوض شدن عقیده‌ام شد...
الان عشق را...
فقط یک پوچی می‌دانم و بس...
یک پوچی سنگین...
که زیر بارش له شدم...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • #40
«آلوده شده‌ام به تو»

الوده شده‌ام...
به تو...
به صدای تو...
همانند یک بیمار...
به اچ ای وی...
هیچ درمانی ندارد...
درد من خوب شدنی نیست...
چون نه می‌ایی...
و نه می‌مانی...
و این درد...
می‌افتد به جانم...
مثل یک خوره...
و من تحملش می‌کنم...
چون هنوز هم عاشقانه منتظرت مانده‌ام...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا