کامل شده مجموعه اشعار رگ خواب | ainaz8360 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع AINAZ.R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 42
  • بازدیدها 1,618
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
با بوسه‌های ساکت خورشید
در انتهای ساقه‌های خشک خاموشش
با نغمه‌های سرد سحر می‌خوانیم
این عشق را با خود بیاور در پیش
تا بر تو آید بوسه سوزم را
شاید مرا از این ره دور خود
در انتظار صبحدمی با خود بیاویزی
چون شعله‌های عشق خود با خود بیاویزی
چون آفتاب آنگاه درگیریم
در دامن سکوت زمان سرد خود شعری
در دامن سکوت زمین بوسه می‌ریزی
وز خنده‌های تلخ زهرآلود خود شعری
در دامنت آویزم
وز خنده‌های صبح امیدت را
شاید مرا از این پس شب‌ها را
در زیر پلک من به هم پیوندی
شاید مرا از این ره دور خود
بیگانه وار ، از سرزمین دور خود دورم
ای آخرین گمگشته‌ام را در خم موهایت
ای آخرین گمگشته‌ام را در دلت تکرار
ای آخرین گمگشته‌ام را در مسیر راه دور خود
ای آخرین گمگشته‌ام را در تو پنهان کرده ‌ام باز
من، خاک تیره، خاک تیره،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
حسرت‌هایی که در انتظار آمدنند… .
و چه غم‌انگیز است از این دوری… .
من، بی تو و بی تو، بی تو، بی تو
و بی تو هیچ، هیچ…
و چه دردناک است از این دوری… .
در این روز‌ها که دلم خیلی گرفته و هوا خیلی سرد است و اشک‌هایم بی صدا می‌آیند و می‌روند،
کاش فقط همین یک جمله را می‌گفتم… .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
مرا می‌باید از این پس، دیگرم تنهایی نخواهد بود
نگاه کن که چقدر خواب آلوده
چقدر کهنه‌ی من، دیگرم تنها نخواهی بود
چشم در راه نگاه من
روی دیوارم را می‌بینم
چشم در راهم و گوش بر آوازم
نگهم می‌رقصد
تنم از تابش خورشید
نفسم در هیجان می‌پیچد
روح من در هیجان می‌رقصد
نفسم در هیجان می‌رقصد
جسمم از عشق درون می‌رقصد
نفسم با دل من می‌رقصد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
در آغوش پنجره‌ها را
با عطرهای سوخته می‌خوانیم
با عطرهای خام و پر از بوی مرده‌ی صبحم
با آفتاب نورفشان می‌گوییم:
ای زنده‌های مرده‌ی تنها
ای دلربای عاشق تنهائی
در انتظار یک ستاره می‌پاییم
من با ترانه‌های محبت
من با نگاه گرم نوازش‌ها
با شعرهای تازه عشق آمیزم
من با هر نگاه خیره لیلی
در هر سکوت خسته مجنون
در هر کتاب، شعر و ترانه عشق
من با هر نگاه گرم تبسم‌ها
تو را میبینم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
با عطرهای خام و پر از بوی مرده‌ی صبحم
بر هر کجا که رو کنم این لحظه بی هراس
در لحظه‌ای دلم به امیدی رسیده است
گویی که چون ستاره‌ی بگسسته در مسیر
در دست من ستاره‌ی وحشی نمی‌نشست
در هر کجا که می‌گذرم آفتاب می‌گذرد
در هر کجا که باد درآید نهفته می‌شود
در هر کجا که می‌گذرم آفتاب می‌گذرد
مانم به هر کجا که ز شب دل نشان دهم
می‌سوزم از نهیب شب تیره در خمار
می‌سوزم از امید شب تیره در خمار
شبها هزار بار و مرا نیست هیچ کار
این لحظه‌ای ز عشق نه بر حرف من قرار
این لحظه‌ای که هیچ ندارد ز من شمار
در خلوتم نشسته و با من به گفتگو
هر لحظه‌ای نشسته و با من به گفتگو
کرده ست در کنار
می‌گریم از فسوس دل من به خویشتن
می‌لرزم از هراس به مرگی که از فراق
در آرزوی مرگ بود مانده پیکرم
در کارگاه گمشده‌ام، می‌نالم از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
من به یاد شعله های آتشین
می‌نشانم سینه در آتش نشین
ناله‌های دردناک عاشقان
راز های آتشین اشتیاق
ناله‌های آتشین اشتیاق
اشک‌های عاشقان را ترجمان
عشق آن بگذشته از حد یقین
عشق آن بگذشته از وهم یقین
عشق آن بگذشته از وهم گمان
عشق آن بگذشته از کفر و ز دین
عشق آن بگذشته از وهم گمان
عشق آن بگذشته از وهم یقین
عشق آن بگذشته از عقل فضول
عشق آن درمانده از جان و ز دین
عشق آن آزاده را بنهاده پای
عشق این درمانده را کرده به زین
عشق آن بگذشته از وهم و خیال
عشق این افتاده در عین‌الیقین
عشق آن بگذشته از عین‌الیقین
عشق این افتاده در خلد برین
عشق اینجا رفته بر کون و مکان
عشق اینجا گشته بر روی زمین
عشق اینجا در گشاده بر رخش
عشق اینجا در ببسته بر درش
عشق اینجا روی جانان دیده است
اندرین غم‌ها ز جان گردیده است
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
من آن روز با شوق عریانی‌ام در لباس
که من در پناه تو هر روز، راهی به دل می‌کنم
من آن روز با سوز عشق تو، در زیر خاک
به لب مهر، آهی ز دل‌های ریش
من آن روزگار جوان را به سر
به آغوش بی غم، زدم بوسه‌ای
تو آن روز با درد بیدار خویش
به آغوش بیدار، کردم نثار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
دیدهٔ من چون کند منزل، که از خون جگر
خاک این راهم چو بادی بر هوا می‌آورد
عاشقان را در ره عشقت ز جان خویشتن
هر چه بایست از برای تو بها می‌آورد
خود نمی‌آرد به کف سیم و زری جز جان من
هر که را سودای عشق تو بها می‌آورد
تا چرا بیگانه گشتست از تو ابن یمین
خویشتن را در حریم تو چرا می‌آورد
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
یک بوسه ز جام غم هجران بستان
ز آن می که چو بر لاله فشاندی ژاله
از خاک دمد به یک زمان لاله
تا از گل‌ تر دمید یک قطره خون
شد لاله ز غصه داغ بر دل افزون
چون لاله ز درد داغ بر دل افزود
هر کس که به داغ لاله سودا نفروخت
بلبل چو گل از شاخ برآمد ناگاه
زد بر سر شاخ خیمه زد دست گیاه
در سینه گرفته آتش از شعله آه
چون شمع که سر زند ز روزن ناگاه
بر خاک فتاد لاله و شد به چمن
لاله ز لباس سبزه بیرون ناگاه
گل گفت به صد هزار دستان با او
خوش نیست به غیر باد بستان با او
بلبل چو شنید آن سخن را از گل
شد در صف باغ نعره زنان گفت بگو
من با توام این حدیث از من بشنو
از من بشنو قصه این پیر دو رو
زان پیش که جان در تن من باشد
اندیشه مکن که دشمن من باشد
از دوستی تو هر که را دل بگرفت
از دوستی تو بر دل او غم نیست
از بس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R

AINAZ.R

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
2,761
پسندها
13,709
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
رگ خواب تو را خواندم و ماند آه در سینه
که می‌آید به گوشم ناله‌های ناله پیش از من
ندیدی روز و شب جامی که می گردد ز مهر تو
به گرد ماه رخسارش خط مشکین خویش از من
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : AINAZ.R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا