*** روی ماهت را بدین سان من به سرقت بردهام
اینچنین بیعاقبت دل را به نامت کردهام
پشت گوش انداز و رو، حالا به حالم خنده کن
وانفس! وضعم ببین در دل چه بیکَس مردهام
*** مرحبا بیتالمقدس را تو رسوا کردهای
اینچنین پر ناز و خرم دل مداوا کردهای
عشق عقلم را ببین رویای قلبم را ببین
ای دریغا! گفته بودم عشق نجوا کردهای
*** داغ بستم به جگر از روی ماهت جستهام
پر نفس من بینفس از این شقاوت خستهام
چشم هایم بیفروغ و عاجز و زار و نزار
وای از این دل اینچنین از قلب خود دل بستهام
*** قلب را آغوش یار آرام میسازد نرو
بیدلیل جان را ز تن از بیخ میبازد نرو
دست سردت را به روی گونهام بگذار و آی
گر روی این دل به سوی مرگ میتازد نرو
*** صیاد عجب تور پرآوازه و سختی به دلم ساخت
آن چشم خمارت چه دلانگیز خِرَد را ز سر انداخت
گیسوی سیاهت چه بیرحم دلی را به عزا تاخت
وای از دل بیچاره و رنجور که در مهلکهات باخت