Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 16/11/24 نویسنده موضوع مدیر #31 *** هر شب به تماشای تو در دشت نشستم چشمم به ره و دل به هوای تو شکستم بی نام تو این صحرا و این ریگ و بیابان چون آینهی زنگار شده، تیره ببستم آخرین ویرایش 12/2/25 امضا : Kalŏn
*** هر شب به تماشای تو در دشت نشستم چشمم به ره و دل به هوای تو شکستم بی نام تو این صحرا و این ریگ و بیابان چون آینهی زنگار شده، تیره ببستم
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 16/11/24 نویسنده موضوع مدیر #32 *** تو نور چشم ما بُدی، آرام جان ما بُدی از چشم ما خود رفتی و مار همان صحرا شدی من آمدم رامت کنم، رامِ دل و عشقت کنم رفتی و با دشمن به ود، نیش دلت بر ما زدی آخرین ویرایش 11/2/25 امضا : Kalŏn
*** تو نور چشم ما بُدی، آرام جان ما بُدی از چشم ما خود رفتی و مار همان صحرا شدی من آمدم رامت کنم، رامِ دل و عشقت کنم رفتی و با دشمن به ود، نیش دلت بر ما زدی
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 12/2/25 نویسنده موضوع مدیر #33 *** دریای غمت برده مرا سوی بیابان در سایهی اشکم شده این دشت، گلستان از دور چو گردی ز ره عشق بیایی چون باد مرا سوی تو آرد به شتابان امضا : Kalŏn
*** دریای غمت برده مرا سوی بیابان در سایهی اشکم شده این دشت، گلستان از دور چو گردی ز ره عشق بیایی چون باد مرا سوی تو آرد به شتابان
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 12/2/25 نویسنده موضوع مدیر #34 *** در دشت جنون رد قدمهای تو مانده دیوانهترم کردی و دل باز نمانده ای باد صبا از دل صحرا خبر آور کو عاشق سرگشته؟ چرا باز نمانده؟ امضا : Kalŏn
*** در دشت جنون رد قدمهای تو مانده دیوانهترم کردی و دل باز نمانده ای باد صبا از دل صحرا خبر آور کو عاشق سرگشته؟ چرا باز نمانده؟
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 12/2/25 نویسنده موضوع مدیر #35 *** من با تو و این دشت، چه رویای بلندی در وسعت چشمان تو صحراست، بخندی بی عشق تو این جان پر از درد و غبار است برگرد، که این سینهی من خانهی سردی آخرین ویرایش 14/2/25 امضا : Kalŏn
*** من با تو و این دشت، چه رویای بلندی در وسعت چشمان تو صحراست، بخندی بی عشق تو این جان پر از درد و غبار است برگرد، که این سینهی من خانهی سردی
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 12/2/25 نویسنده موضوع مدیر #36 *** یک عمر دویدم به بیابان، که تو آیی هر شب به دعا رفتم و گفتم که بیایی رفتی و شدی آفت این جانِ نزارم افتادم و دیدم که نماندی و نیایی آخرین ویرایش 14/2/25 امضا : Kalŏn
*** یک عمر دویدم به بیابان، که تو آیی هر شب به دعا رفتم و گفتم که بیایی رفتی و شدی آفت این جانِ نزارم افتادم و دیدم که نماندی و نیایی
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 12/2/25 نویسنده موضوع مدیر #37 *** با یاد تو شبها به بیابان بنشستم از اشک، به ریگ تلهای آینه بستم گفتند که از عشق تو دستم بکشم دل بیتابتر از پیش، به صحرای غم هستم آخرین ویرایش 14/2/25 امضا : Kalŏn
*** با یاد تو شبها به بیابان بنشستم از اشک، به ریگ تلهای آینه بستم گفتند که از عشق تو دستم بکشم دل بیتابتر از پیش، به صحرای غم هستم
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 12/2/25 نویسنده موضوع مدیر #38 *** دل، در تب صحرا شد و آوارهی راهی چشمم به رهت ماند تو رفتی به نگاهی چون باد گذشتی و به خاکم نفسی ماند ای عشق بمان تا نکشم بار گناهی امضا : Kalŏn
*** دل، در تب صحرا شد و آوارهی راهی چشمم به رهت ماند تو رفتی به نگاهی چون باد گذشتی و به خاکم نفسی ماند ای عشق بمان تا نکشم بار گناهی
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 12/2/25 نویسنده موضوع مدیر #39 *** ای عشق تو را در دل این دشت صدا زد دیوانهی صحرا شد و از خویش جدا زد در غربت این خاک، به جز آه چه مانده؟ جز حسرت دیدار، که بر سینه جلا زد امضا : Kalŏn
*** ای عشق تو را در دل این دشت صدا زد دیوانهی صحرا شد و از خویش جدا زد در غربت این خاک، به جز آه چه مانده؟ جز حسرت دیدار، که بر سینه جلا زد
Kalŏn پرسنل مدیریت سرپرست تالار سطح 41 ارسالیها 9,963 پسندها 41,890 امتیازها 96,873 مدالها 43 12/2/25 نویسنده موضوع مدیر #40 *** دریا شده این دشت، ز طوفان نگاهت ویران شده این دل ز غم سوزِ گناهت رفتی و نماندی به خدا آه کشیدم آهی که بسوزد همهی دشت و پناهت امضا : Kalŏn
*** دریا شده این دشت، ز طوفان نگاهت ویران شده این دل ز غم سوزِ گناهت رفتی و نماندی به خدا آه کشیدم آهی که بسوزد همهی دشت و پناهت