فال شب یلدا

کامل شده مجموعه اشعار شرور | شرور کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع شرور
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 63
  • بازدیدها 4,822
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #21
باز آمد محرم دلها پر شد از غم
بایاد حسین چشمها شد پر ازنم
آنچه داد در راه دین حسین، سر بود
بر همه کائنات جهان حسین،سر بود
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #22
چه میشد تا که تو هم نگاه کنی به اشعارم
خوشحال کنی شرور و بگویی آنچه کم دارم
مینویسم حرفهای روز و گفته های دلم را
تا که باشد یادگاری از خوش ترین روزگارم
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #23
هی فشار می آورم به ذهنم انگار نمیشه
گفتن شعر برام شده سخت تر از همیشه
امروز آدمها با دیروزشون کلی فرق داره
آخ چرا امروزمون مثل دیروزمون نمیشه


این افتضاح در شعر گفتن است و چه کنم که امروز هرچه فشار میارم به ذهنم نمیشه.شاید چون امروز موضوعی نبوده تا در موردش شعر گفت و این نشان از بی استعدادی بنده در شعرگفتن داره
 
آخرین ویرایش
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #24
بی خبر از هر جا نشسته بودم جایی
امد از سوی یکی از کاربران ندایی
چرا بیکار نشسته ای جوان
بیا و انجمن تو رمان بخوان
گفتمش من جوون نیستم و پیرم
ازین دنیا و متعلقاتش سیرم
ندونم رمان چیست و کجاست انجمن
شاید نباشد جایی دنج برپیری چومن
بگفتا تو فقط گوگل بزن عروس اجباری
خودش میاردت انجمن دگر نکن کاری
بزدم عروس اجباری امد صفحه ای
که درش بود چند کادر و نقطه ای
بنویس نام کاربری و رمز عبوری بگذار
حالا ارسال بزن و زودی بیا سرقرار
وارد انجمن شدم و رفتم سراغ آن رمان
قسمتی خواندن و جو گیر شدن همان
خوشم اومد و گفتم منم مینویسم رمانی
تا بخوانی رمانم و بمانی انگشت به دهانی
حین نوشتم آموختم از اینجا راههایی
بکردم گفتگو با کاربران گاهگاهی
یکی اصل خواست و دگری کرد سوال
بنده ازین کارها کمی گشتم خوشحال
تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #25
نمیدونم ادمها چه رنگی یا چند رنگن
ایا دروغ گفته اند یا که راست میگن
یک روز میان و انجمن بابا صدایت میکنند
روز دیگر با گفتن حرفی خرابت میکنند
یکی از سن زیاد و سرحالیت ناراضیه
اون یکی حرف زور میزنه و اجباریه
 
آخرین ویرایش
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #26
بیامد یادم ان ایام جوانی
ان شیطنت های پنهانی
میپریدم از روی درخت
یا که میریختم حیاط رخت
مدیر و معاون شاکی بود از دستم
یکبار یادمه در دفتر از پشت بستم
هر چه فشار و هل دادند باز نشد
زنگ تفریح گذشت و کلاس اغاز نشد
وای که چشمتان روز بد نبینه
اخر کار کتک و حبس زیرزمینه
زیر زمین نم و تاریک مدرسه
ان شاالله پایتان اونجا نرسه
زبان از گفتن اون محیط قاصر است
اسم کسی که لو داد منو ناصر است
ساعتها گذشت و آزاد شدم من
بر اتمام حبس خود شاد شدم من
در اندیشه گرفتن انتقام بودم
با این تفکر تعهد امضا نمودم
گذشت ایام و رسید روز جزا
سخت آوردم سر بیچاره بلا
با چند تن از بچه های نیمه شرور
ساختیم گروهی سرسخت و جسور
هرکه از گروه دور بود مجازات شد
این گروه آخرش برما دار مکافات شد
آمدند و گروهمان را منحل کردند
با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #27
بغض یعنی تو سینه چیزی کم دارم
همیشه در خیال بودنش چشمی نم دارم
بغض یعنی بعد ده سال هنوز هم
ارزوی رسیدن به اون صنم دارم
بغض یعنی خاطره یعنی فریاد بر آن
چیزی که هنوز هم توی سرم دارم
بغض یعنی تنهایم گذاشتی و گفتی بیا
نفهمیدی برا آمدن نیاز به لطف و کرم دارم
کرم کن و خدا جون بفرست عزرائیل
تنهایم و دردل کوهی از غم دارم
بغض یعنی در میان انبوه مشکلات
شرور نشکسته اما کمری خم دارم
 
آخرین ویرایش
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #28
اینم یه شعر از زمان جوانیم زمانی که دوره دبیرستان بودم

گفتم بخاطرت ای یار دربه درم
گفتا ولمان کن دست بردار از سرم
گفتم شیرینی نگاهت هرگز از یادم نمیره
گفتا بترکه چشم حسود و دشمنم بمیره
گفتم روی مگردان دلم پیشت اسیره
گفتا برا گفتن این حرفها دیگه دیره
گفتم بخاطر قولت منتظر مانده ام
گفتا فقط میتونم بگم شرمنده ام
گفتم شرورم و از دیدن چشمات رنج میبرم
گفتا اگه خواستی بگو برات عینک میخرم

اهواز کوت عبدالله 1381/1/7​
 
آخرین ویرایش
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #29
آنکه مرا آفرید در ازل از مرد و زن
با این خلقتش منت نهاد بر سر من
خود تنهاست و لکن تنهایی را
دوست ندارد بر خلقی همچو من


اهواز - برومی 1383/4/25
 
آخرین ویرایش
امضا : شرور

شرور

کاربر نیمه فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
665
پسندها
14,092
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #30
وای بر من که منت کشیدم بر دوست
بر برادر و هم کیش وهمخون و هم پوست
گذاشتم قول و قرار و عهد ببستم
بر پای عهد خود تا پای جان نشستم
پیش این و آن بخاطر دوستی
خواهش و تمنا کردم بی رودروایستی
هر کجا به مشکلی خورد من بودم
که مشکل از پیش پایش ربودم
نفهمیدم که این دوستی و فامیلی
نمی آورد دوام و قوام خیلی
بیامد روزی ازم خواهش چنان کرد
چو ن بر آوردم نیازش عنان کرد
بهتر آنست که نوشیده شود ززهر شربت
تا نگردد غریبه ای شرمنده در غربت


اهواز - کوت ناصر 1382/1/1
 
امضا : شرور
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا