متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی عاشقانه‌های بعد از تو | مهدیه احمدی نویسنده برتر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مهدیه احمدی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 59
  • بازدیدها 3,012
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #51
***
جهان را که نگاه می‌کنم، می‌فهمم بی "ه"

همان جان می‌شود.
تازه می‌فهمم معنای این جمله‌ات را بعد از سال‌ها...
"تو تمام جهانِ منی، نباشی جانم می‌رود!"
و من چه خودخواهانه رفتم و جهانت را از بین بردم!

من لایق تو نبودم، بهترینم! کاش هنوز نفس‌هایت را کنار گوشم می‌شنیدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #52
***
من از غم زاده نشدم، اما این روزها غمش را از من گرفته.

روزهایم بد هوای درد دارد و بغض امانم را بریده.
می‌شود گاهی خندید اما دردِ پشت لبخند، دردش بیشتر از دردِ غمت هست.
سعی می‌کنم نگاهم بی‌تفاوت باشد اما،
چه کنم
کلمات از حدِ مرز گذشتند و تراژدیِ من را به رخ می‌کشد!
اگر بدانی حال دلم را،
برایم آه می‌کشی و می‌گویی
"بخواب برای ابد...
آرامشت همان‌جاست...

میان گور!"
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #53
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #54
***
ظاهرم را آراسته نشان می‌دهم،

همه می‌دانند خوبم،
کسی از درون آشفته‌ام که حیران شده‌‌ است خبر ندارد،
کسی از من دل‌پریشان خبر ندارد،
کسی نمی‌داند دلیل این شکستن را
خودم هم نمی‌دانم!
آری، منم مشکل تمام
بی‌منطقی‌ها!
منم که بی‌اجازه اشک‌هایم روان است!
منم که نابود شده در خود بعد از هر اتفاقی...
اما
می‌خندم و اشک می‌ریزم و سکوت مرا وادار به تظاهر می‌کند.

آری، من خوبم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #55
***
و نگاهی در آن پر شده از تنهایی
و صدایی که پر از فریاد است
و دلی که در آن می‌شود غرق شد
در میان غم‌ها
هم‌چنان حیرانم
من خودم
از خودم نالانم
از خودم بیزارم
از خودی که ساختم
از غم پنهانم
از لبخند‌هایی که تظاهر دارد
همچنان می‌خندم
آری،
من ویران‌شده‌ای در خودم هستم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #56
***
نیست می‌شوم کنار لبخندهای از تهِ دلت،
محو می‌شوم در عمق نگاهِ محشرت،
زیاد نیست فاصله‌ی دل‌هایمان،
بشکن ای بغض لعنتی!
خراب کن دیوار درد را!
دردی که پشت آن لبخند‌هایت مرده‌ است،
دردی که پشت آن اشکت نهفته است.
نیست می‌شوم کنارِ خیالِ بودنت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #57
***
وقتی دلت می‌خواد حرف بزنی اما راهی نداری
جز سکوت،
وقتی دلت هوایی میشه، بری جایی‌که آروم میشی اما مجبوری فقط از دور دست و فرسنگ‌ها نگاه کنی و اشک بریزی
وقتی دلت، دل دل می‌زنه برای یک لحظه دیدنش
اما...
با قدم‌های آروم، تو تاریکی شب، در سکوت محض، به سمتش می‌روی اما...
او حریمش را از تو جدا کرده
از تو بریده...
تلاشت کم است برای فهمیدن، برای درک کردنِ این جمله:
-«نباشی بهتره!»
سرت را پایین می‌اندازی و قطره اشکت بر زمین می‌افتد، با لبخند راه رفته را باز می‌گردی.
آری، فراموش کردن گذشته‌‌ات سخت است

اما مجبوری...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #58

***
پاییز که می‌آید،
هر ساله برای استقبال از آن کنار پنجره می‌ایستم و ذره ذره قهوه تلخم را مزه می‌کنم و به صدای خرد شدن برگ‌ها زیر پای عابرین گوش می‌دهم.
امسال اما...
بر روی مبل نشسته‌ام و به آمدن پاییز امیدی ندارم!

پاییز فصل من است، من آذردختی هستم که این روزها به جای شنیدن صدای برگ‌های خشک پاییزی، به نوای قبری که مرا صدا می‌زند گوش می‌دهم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,614
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • نویسنده موضوع
  • #59
***
پاییز آمد و تمام شد دفتر عاشقانه‌های ما دوتا!
به پایان آمد این دفتر و قصه‌ی خاطراتِ پرغصه‌ و اندوه‌مان!
تمام شد اما خاطرات تو در ذهنم تا آخرین نفس
ماندگار است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : مهدیه احمدی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا