میگفت:
-دوستت دارم.
مکرر و پشت سر هم!
اما...
اما یادش میرفت که نباید زود به زود مکالمههایمان را به پایان برساند...
یادش میرفت که نباید دیر به دیر به من سر بزند...
حتی...
حتی گاهی اوقات یادش میرفت مرا به شب بخیری خشک و بیحس دعوت کند!
او خوب بود...
فقط...
بلد نبود ثابت کند خودش را به من!