- ارسالیها
- 1,160
- پسندها
- 7,043
- امتیازها
- 24,673
- مدالها
- 16
- سن
- 27
- نویسنده موضوع
- #31
***
خورشید، تمام زورش را زده بود تا نگاهش دقیقتر روی گیسوان پرکلاغی تو که قدشان تا کمرت میرسید، باشد
نمیدانم شیفتهی تو شده بود یا با من، در دلبری از تو رقابت میکرد!
اما خورشید... نمیدانست که بیهوده، تلاش میکند
هرچه نگاهش سوزاندهتر شد... لپهای من، گل بیشتری انداختند!
آنقدر که تو در آن هوای گرم برای عطش من، شربتی همرنگ لبانت و به خنکی عطر پیراهنت، آوردی
آخ که آن شربت، تا عمق جانم را لذت بخشید.
خورشید، تمام زورش را زده بود تا نگاهش دقیقتر روی گیسوان پرکلاغی تو که قدشان تا کمرت میرسید، باشد
نمیدانم شیفتهی تو شده بود یا با من، در دلبری از تو رقابت میکرد!
اما خورشید... نمیدانست که بیهوده، تلاش میکند
هرچه نگاهش سوزاندهتر شد... لپهای من، گل بیشتری انداختند!
آنقدر که تو در آن هوای گرم برای عطش من، شربتی همرنگ لبانت و به خنکی عطر پیراهنت، آوردی
آخ که آن شربت، تا عمق جانم را لذت بخشید.