متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته‌ی زبان دل | آتوسا رازانی کاربر انجمن یك رمان

  • نویسنده موضوع Atousa
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 133
  • بازدیدها 4,578
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #71
***
چقدر با‌وفایند؛ خاطراتت را می‌گویم، هما‌ن‌هایی که هر شب، به ملاقاتِ چشمان من می‌آیند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #72
***
قطره‌ها جمع شدن و پس از مشخص شدن مسیر‌ها، قرار بود ببارن.
قطره‌ای که مسیرش دریا بود، به طعنه به قطره‌ای که قرار بود به جوی آبی فرود بیاد، گفت: «می‌بینی که ما برای دریا انتخاب شدیم و روی چشمای‌ آبی دریا، شناور می‌شیم؛ اما تو لیاقتت همون جویِ کثیفی هست که قراره همنشین موش‌ها و زباله‌ها بشه!»
دل قطره‌ای که راهی جوی بود، شکست!
نگاهی به بالا کرد و آماده‌ی حرکت شد؛ اما اواسط مسیر، وزش ناگهانی باد، مسیر‌ها رو‌ تغییر داد و قطره‌ای که راهی دریا بود به جوی آب فرود اومد و قطره‌ی دلشکسته هم به آغوش دریا رفت.
نگران طعنه‌های قطره‌های زندگیت نباش؛ نگاهت به آسمون که باشه، هیچ بادی از وزیدن به تو غافل نمیشه!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #73
***
هر‌کسی باید برای آرامشش، حریم خصوصی داشته باشد؛ یعنی آرامشش فقط وابسته‌ی خودش باشد؛ نه دیگران یا چیزی!
آن‌وقت‌ می‌توانی هر وقت که آشوب، وجودت را در برگرفت، خود را از آغوشش جدا کنی و دستان آرامش را در دست بگیری.
اما اگر آرامشت وابسته باشد، چون کبوتری هستی که در قفسی با قفل باز مانده است؛ اما بلد نیست از آن بپرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #74
***
من از شنیدن نامت؛ به خود پیچیدم؛ طاقت صوت نامت را در خود نمی‌بینم!
نام تو را بسیار گویند!
من در پس هر واژه‌ی نامت، مرگ را به چشم دیدم!
کاش در حوالی من، اسمی از تو نیاورند!
بس که من در شنیدنش، دلگیرم...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #75
***
شهریور جان!
گرمای دستانت، کمتر شده‌است.
عزم رفتن کرده‌ای؟!
عرق سرد پیشانی‌ات، خبر از حال نا‌خوشت می‌دهد.
می‌دانم! تو تحمل اشک‌های پاییز را نداری!
طاقت دیدن رخ بیمارش را نداری!
همین‌که صدای قدم‌هایش را شنیدی، بی‌تاب شده، بار رفتن بسته‌ای تا پریشانی پاییز را نبینی!
تو از ریختن موهای پاییز، بیم داری!
بار شنیدن غرش غصه‌هایش را نداری!
تو می‌روی تا آشفتگی پاییز را نبینی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #76
***
یه سری آدم‌ها هم هستن که به هر کسی می‌رسن، سفره‌ی دلشون رو پهن می‌کنن؛ بعضیاشون واقعاً گوش شنوا برای دردای دلشون رو ندارن؛ این آدم‌ها، خستن و تا یک جفت گوش گیر میارن، فقط از حرف‌هایی که تو دلشون تلنبار شده میگن...!
بعضی‌ها هم نه؛ یعنی گوش شنوا به قدر کافی دارن اما بازم برای جلب توجه یا تحریک حس دلسوزی اطرافیان، شروع به گفتن حرفای دلشون می‌کنن!
داشتم فکر می‌کردم که من نه از آدمای دسته‌ی اول خوشم میاد و نه دسته‌ی دوم!
شاید درکم از شرایط اونا کافی نباشه! ولی هر‌طور فکر می‌کنم، گفتن حرف دل، اونم به هر‌کسی، مثل اتوبوسی می‌مونه که تو ایستگاه منتظر اومدن هر مسافری هست و هر چه مسافر بیشتر، بهتر!
وقتی تعداد زیاد باشه، یه عده راضین، یه عده ناراضی‌ان و با غر‌غر‌، از اتوبوس پیاده میشن.
حرف دل رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #77
***
قبل از صمیمی شدن با هر‌کسی، آدم باید با خودش صمیمی بشه؛ اگه خودت رو نشناسی و قابلیت همراه شدن با خودت رو نداشته باشی، باختی!
یعنی چی همراه شدن با خودت؟
یعنی تو هر‌شرایطی به جای فرار کردن از خودت و سرزنش کردن مداوم، شرایط رو بپذیری و برای گذروندن اون به خودت کمک کنی؛ نه اینکه به دیگران پناه ببری؛ خودت رو دوست داشته‌باشی و اول از همه به خودت عشق بورزی!
آدمایی که با خودشون صمیمی نیستن، معمولاً همیشه وابسته‌ان و وابستگی‌ام چیز خوبی نیست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #78
***
آخرین شب شهریور است!
عجب هیاهویی به‌پاست!
پاییز با چمدان‌های زردش از راه رسیده است.
شهریور اما با بغضی در گلو مشغول بستن بند کفش‌هایش است.
چه نسیم بی‌رحم شده‌است!
عطری از پالتوی پاییز را به مشام شهریور می‌رساند و قلبش را به اوج غم می‌برد!
شهریور در دلش غصه‌ی خداحافظی بسیار است.
کسی از رفتن او ناراحت نمی‌شود؛ چرا که عاشق نارنجی پیشه‌ای، بعد از او قصد آمدن دارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #79
***
نغمه‌ی دوست داشتنت، سرود ملی سلول‌های قلبم شده‌است.
طرح دو چشمت، تندیس زیبایی میدان قلبم شده‌است.
شرح عشقت، ورد زبان رگ‌های قلبم شده‌است.
خلاصه‌تر بگویمت جانا! وجودت تمام قلبم را صاحب‌خانه شده‌است...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,160
پسندها
7,043
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
  • نویسنده موضوع
  • #80
***
پاییز اما دلتنگ‌ترین فصل سال است!
در تب‌و‌تاب عاشقی، مریض احوال است!
غم دلتنگی‌اش، رخ برگ‌های سبزش را زرد می‌کند و آن‌ها را از پای در می‌آورد.
باد، عطر غم دلتنگی را، از آغوش برگ‌ها استشمام می‌کند و بی قرار، دست‌های آسمان را می‌فشارد.
این غم دلتنگی صدای شیون آسمان را بلند می‌کند.
ابر، جز گریستن بر پاییزی که در فراق یار، سرد و بی روح شده است، چه می‌کند؟
پاییز! مگر غم دلتنگی تو چقدر تلخ است که این گونه طبیعت را پریشان کرده‌ای؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Atousa
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا