- ارسالیها
- 1,160
- پسندها
- 7,043
- امتیازها
- 24,673
- مدالها
- 16
- سن
- 27
- نویسنده موضوع
- #91
***
خدا خیرش بدهد! دکتر را میگویم.
لبخند تلخی به رویم زد و گفت:
- وقتی میبینی برای بعضی مشکلات نمیشود کاری کرد و با غصه خوردن تو چیزی درست نمیشود، همانجا غصه را متوقف کن؛ بسپارش به دست روزگار.
این جملهها را هر روز نه تنها اینکه بشنوم بلکه تا عمق جانم حس میکنم؛ اما نه از زبان هماندکتر!
از زبان دکتری که جانش را در روح من میگذارد نه حرفهایش را در گوشم.
چای را میگویم! با جاری شدن در وجودم، روح و روانم را به آرامش میسپارد.
بیخیال غصههایی که نمیشود برایشان کاری کرد! چایت را بنوش!
خدا خیرش بدهد! دکتر را میگویم.
لبخند تلخی به رویم زد و گفت:
- وقتی میبینی برای بعضی مشکلات نمیشود کاری کرد و با غصه خوردن تو چیزی درست نمیشود، همانجا غصه را متوقف کن؛ بسپارش به دست روزگار.
این جملهها را هر روز نه تنها اینکه بشنوم بلکه تا عمق جانم حس میکنم؛ اما نه از زبان هماندکتر!
از زبان دکتری که جانش را در روح من میگذارد نه حرفهایش را در گوشم.
چای را میگویم! با جاری شدن در وجودم، روح و روانم را به آرامش میسپارد.
بیخیال غصههایی که نمیشود برایشان کاری کرد! چایت را بنوش!
آخرین ویرایش توسط مدیر