نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

روی سایت مجموعه دلنوشته‌ها‌ی نامه پرتقالی | پناه سازگار کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #1
نامه پرتقالی_3.jpg
نام مجموعه: نامه‌ی پرتقالی
نام نویسنده: پناه سازگار

نام ویراستار:Queen•M
تگ: محبوب

مقدمه:
به نامه‌ای بی‌نام و نشان،
برای یک محبوب ناشناس برخورده‌ام!
نامه‌ای که بوی یاس می‌دهد؛
و پوستِ پرتقالِ خشک شده‌ی درونش،
لابه لای واژه‌ها به خواب رفته!
شرح نامه را برایتان بازگو می‌کنم.

پی‌نوشت: این نامه برای شخص نیست، ما برای دلمان می‌نویسیم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

G.ASADI

مدیر بازنشسته
سطح
38
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
41,149
امتیازها
60,573
مدال‌ها
24
  • #2
•| بسم رب القلم |•

آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...

614507_55d8129b2b3bd338171f79aeb97b64bc.jpg


نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.

"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : G.ASADI

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
سلام عزیزدل پرتقالی!
دقیق نمی‌دانم از کجا شروع کنم؛
اما، دلم می‌خواهد تو از عمق افکار گل‌آلود من یک زلالی پیدا کنی!
من وسط یک زندان تاریک و بی‌سر و ته‌‌ام!
ذهن و افکارم مشغول نوشتن است؛
مشغول داستان‌سازی و کاوشی که حتی یک لحظه هم خاموش نمی‌شود...
انگار دکمه‌ی خاموش ندارد!
با تمام تلاش‌ها و پرورش این ذهن و روحِ تشنه،
به جایی نمی‌رسم و هیچ اتفاقی نمی‌افتد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
حدود چهارسالی است،
گیر افتاده‌ام!
گاهی که یک نقطه روشن می‌بینم؛
بدو و با عجله به سمتش می‌روم...
می‌شود سراب!
باور می‌کنی؟!
مستأصل بودن و بلاتکلیفی هم حدی دارد!
من دو پایم هم روی هواست؛
در حدی سرگردانم،
که انگار در تله‌ای گیر افتادم،
که بافتش آهنین است
و آهنش زیادی عریض!
بسیار صحنه‌ی کثیفی است...
ولی دلم خوش مانده به بعضی اتفاقات این‌جا.
دلم خوش است به یک امیدی که قرار است همه چیز را زیر و رو کند!
نمی‌گویم چیست و چه اتفاق باشکوهی!
بماند... .
ولی نباید یادم برود احتمال اینکه این اتفاق نیفتد،
چقدر زیاد است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #5
می‌دانی؟!
اینجا یک دنیای عجیب و به ظاهر ساکت است.
بیرون که می‌روی؛
همه در حال و احوالات خودشان،
در لاک خود فرو رفته‌اند!
خوب یا بد را حالا خیلی نمی‌شود تشخیص داد؛
ولی این آشوب به مانند زلزله‌ایست که توی پیش لرزه‌هایش گیر افتاده‌ایم!
زلزله را هم که نمی‌شود پیش‌بینی کرد!
امروز،
فردا،
یک ساعت دیگر،
کی؟!
معلوم نمی‌شود!
بگذریم از اوضاع وخیم دنیا؛
احوال ذهنیت چگونه است؟!
دلت رنگی‌ست؟
رنگ‌هایت به شادیست؟!
هنوز پرواز را دوست داری؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
راستی؛
اسمم روی گردنبندی حکاکی شده که برایت خریده‌ام.
نگه‌داشتم تا وقتی از این هزار تو بیرون آمدم، تقدیمت کنم!
راستش می‌ترسم اگر حال تحویلت بدهم،
خودم جا بزنم و به طرز همیشگی بروم!
من عادت به رفتن دارم...
آن هم بی‌خبر!
پس تا وقتی از خودم مطمئن نیستم،
این گردنبند پیشم می‌ماند!
حالا اگر کار از کار بگذرد چه؟!
یعنی تا بجنبم و به خودم بیایم تو دیگر بروی!
از دستت که بدهم چه می‌شود؟!
چه سوال پر اضطرابی!
به جوابش فکر نکرده‌ام.
یعنی راستش را بخواهی نمی‌توانم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
وقتی یکی در خوبی زیاده است،
و تو برای به دست آوردنش باید خودت را بالا بکشی،
این همان دوست داشتن است!
خب معلوم است که «دوستت دارم!»
ولی اگر این دوست داشتن یک خوش‌فریبی ظاهری باشد چه؟!
اگر نتوانم به اندازه‌ی تو خوب باشم چه؟!
وای...
چقدر سوال دارم!
اصلا مگر مهم است؟!
مهم این است که من تمام سعیم را می‌کنم؛
مهم این است که من برای رسیدن به تو دست و پا می‌زنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
می‌دانم؛
تو خودت باهوشی و باسواد،
مرد ادبی!
این نامه را دلی می‌نویسم و نمی‌خواهم ادبی و خشک باشد،
که احساس واقعی‌ام بین استعاره‌هایش گم شود.
این نامه هیچ نشانی برای فرستادن ندارد!
داشته باشد هم از من درونگرای تنها انتظار نداشته باش برایت بفرستد!
من به پدرمان آدم حق می‌دهم اگر فریب لبخند حوا را خورده باشد.
آن سیب،
هوس لب‌ سرخ حوا بوده و بس!
می‌گویند حوا آدم را از خدا جدا کرد،
ولی قول می‌دهم برایت حوا نباشم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
می‌دانم چقدر عاشق خدایی!
منم هستم!
ولی اعتراف می‌کنم نه به اندازه‌ی تو...
آخر جام من کوچک است؛
تو بزرگی،
جامت هم بزرگ!
من کوچکم،
کمم،
کافی نیستم،
جامم هم به طبع کوچک‌تر!
ولی سعی می‌کنم از تو یاد بگیرم؛
چه‌کار کنم که جامم بزرگ‌تر شود،
یا پرتر!
تو شبیه آرزوهای منی؛
آرزوهایی که فال حافظم مهر تأییدشان زده!
اما هیچ‌کدام از این آرزوها،
حتی اگر خود حافظ هم بیاید؛
برای من، تو نمی‌شود!
می‌دانی که چقدر عاشق حافظ‌م؟!
می‌دانی که چقدر برای رسیدن به آرزوهایم پارو زده‌ام و می‌زنم؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار

پناه سازگار

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
446
پسندها
5,116
امتیازها
21,973
مدال‌ها
12
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
«تو» یک اتفاقِ تازه‌ی عجیبی!
از طرفی می‌ترسم...
از طرفی نگرانم...
«تو» خودت یک پا آتش شعله‌وری!
من از تو خیلی چیزها می‌دانم؛
امّا تو...
من هم همانند تو؛
می‌خواهم به کشور فرانسه،
شهر پاریس،
سفر کنم!
در خیابان نزدیک برج ایفل قدم بزنم!
زیر باران...
تماشای چشم‌های مشکی‌ات زیر برج،
صحنه‌ی فوق العاده تاریخی‌ای می‌شود!
من تا‌ به‌ حال در خواب‌هایم رویا ندیده‌ا‌م؛
ولی در بیداری...
تا دلت بخواهد با تو رویا ساخته‌ام!
تا دلت بخواهد تو را گذاشتم روبه‌رویم و از عمق چشمانت ماهی‌گیری کرده‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : پناه سازگار
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا