روی سایت مجموعه دلنوشته‌ها‌ی بداهه‌های دل | نرگس برزن کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
«اعتماد»

اعتماد، واژه‌ای که برای خیلی‌ها در حد همان واژه باقی مانده‌ و مفهومی ندارد.
خوب که به اطراف‌مان نگاه کنیم‌، خیلی‌ها را می‌یابیم که کمرشان زیر اعتمادهای نابجایشان شکسته است و مدت‌هاست که برایش تاوان می‌دهند... .
یکی را برادرش شکسته، دیگری را رفیق صمیمی‌اش و یکی هم از غریبه رکب خورده‌؛ اما همه می‌دانیم که بدترین شکستن‌ها از جانب نزدیکان است.
من هیچ وقت اعتماد کسی را سلب نمی‌کنم‌‌‌، کمر کسی را خورد نمی‌کنم، دنیای درونی هرکس را بخاطر کارهایم رنگ سیاهی نمی‌بخشم، من نمی‌گذارم هرگز کسی بخاطر کارهای ناشایستم دنیا را نامرد بخواند و خودش تبدیل به نامرد شود.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
«بداهه‌های دل»

بخوان بداهه‌های دلم را، بخوان هر آن چه را که از دل و ذهنم در زمان نبودن‌هایت عبور کرده است و بخوان تمام شاعرانه‌هایم را. شاید اگر تمام دردهایم، رنج‌ها و سختی‌هایم نبود، هیچ‌ وقت با قلم راز دل نمی‌گفتم و تمام خستگی‌هایم را سرش خالی نمی‌کردم. آری، این دردها بودند که من را ساختند، هر چه جلوتر می‌روم روحم معنی حکمت را بیشتر لمس می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
ترسیدم، گریه کردم و تمام تنم لرزید در لحظه‌ای که فهمیدم "تویی" دیگر وجود ندارد.
آخر می‌دانی‌ من با هوای "تو" نفس می‌کشیدم.
حالا که دیگر هوایی برای نفس کشیدن من وجود ندارد، از من تنها، مرده متحرکی باقی مانده است که با قلم در دستش همراه با واژه‌ها سمفونی حکایت‌هایش را می‌نوازد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
چشم گشودیم به جهان و گفتند قدمش مبارک.
کمی که بزرگ‌تر شدیم و می‌توانستیم بخندیم، از خنده‌هایمان ذوق می‌کردند،از دویدن‌ها و بازی‌هایمان لذت می‌بردند؛
اما نمی‌دانم چرا بزرگ‌تر که شدیم همه این شیرین بودن‌هایمان برایشان تلخ شد. می‌گفتند شما دختری، دختر که این قدر هیاهو ندارد، دختر که حق خندیدن در همه جا را ندارد، دختر که نمی‌تواند مثل پسرها شب را با دوستانش بگذراند. و من از شنیدن تمام این جملات بود که فهمیدم دختر بودن آسان نیست.
می‌گویند دختر یک سری مسئولیت‌ها و ارزش‌ها دارد که این کارها آن‌ها را خدشه‌دار می‌کند.
درست یا غلط بودنش را نمی‌دانم؛ اما مطمئنم دختر بودن گاهی واقعا سخت است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
دل که برای محبوب از دست رفته تنگ می‌شود دیگر هیچ نمی‌فهمد.
نسبت به تمام واژه‌ها برای آرام شدن کر می‌شود.
هوس انفجار به سرش می‌زند، انفجارش رودخانه چشم را وحشی و طغیان‌گر می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
چه ساده با دل بی‌نوا مدتی بازی کرد و رفت...
برایش مهم نبود که بعد از او دل تبدیل به چه می‌شود...
او فقط آن را وسیله‌ای برای بازی‌های نکرده‌اش در کودکی خود می‌دید، که حالا تبدیل به عقده‌هایش شده بودند.
کینه روی هم از او چه ساخته بود؟ فقط خدا می‌دانست.
کینه‌اش به آن دلی که اسباب‌ بازی‌اش بود هم سرایت کرد و به یکباره سرتاسرش را گرفت.
اکنون سال‌هاست که آن دل بی‌‌تپش است و اندک بویی از احساس را هم نمی‌فهمد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
دیگر به موارد بیهوده فکر نمی‌کنم،
دیگر نگران یک انتهای تلخ و روزهای سخت نیستم،
دیگر استرس فردای بی‌فروغ را ندارم، و همه را به خدا می‌سپارم؛
چون او خیرخواهانه‌تر از هر کسی برایم تصمیم می‌گیرد،
و متناسب با صلاح من اتفاقات رقم می‌خورند.
در هر جهتی که تلاش کنم یقین دارم که خدایم محکم پشت من است.
در مواقع بی‌قراری دستانم را می‌فشارد و آن آرامش ملیح از جنس خویش را به وجودم تزریق می‌کند.
دیگر ناراحتی‌ها و کم لطفی‌های دنیا و آدم‌هایش برای من مهم نیستند.
مهم هدف من است که خدایم من را در آن یاری می‌کند.
از این به بعد خوب می‌مانم و به زندگی با تمام وجود عشق می‌ورزم و به آدم‌ها محبت می‌کنم، گرچه آن‌ها بد کنند؛
اما این گونه وجدان من راضی می‌ماند و از خوبی خود لذت می‌برم.

...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
بگذار راحت باشد، بگذار در شهر دلش همگان عبور و مرور به راه بیاندازند،
بگذار هر کجا می‌خواهد چشمانش را بچرخاند و بگذار هر چه می‌خواهد بد باشد.
آدم بی‌لیاقت را چه به چشم انتظاری تو؟
آدم سبک مغز را چه به معشوقه‌ی تو شدن؟
بگذار در کم سعادتی‌هایش غرق باشد.
دوست داشته شدن که به زور نمی‌شود، همان‌طور‌که مهمانی با چوب و کتک نمی‌شود!
اصلاً چه بهتر که برای بی‌لیاقت‌ها دوست‌داشتنی نباشی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
بغض ابرها ترکید و صورت مرا شستند. دستانم را رو به آسمان دراز کردم، باز از خدا تو را خواهش کردم.
رودخانه چشمانم با آوای باران یکی شد. می‌دانی باران که می‌زند قلب من محکم‌تر از همیشه به سینه می‌کوبد.
فقط خدا داند که این نم باران چه سِری درون خود جای داده‌است که مرا این چنین بی‌تاب می‌‌سازد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,981
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
گاهی در اوهام خیالم در همان خیابانی که اولین بار قدم زدیم و دستم را گرفتی غرق می‌شوم.
خیابان هنوز سر جایش است، رد پای من و تو هم هنوز آن‌جاست. فقط کمی غبار گرفته، می‌دانی حتی آن خیابان هم از این همه فاصله و دوری ما ماتم گرفته.
یادت است آن شب ماه کامل بود و ما لبخند می‌زدیم؟
سرشار بودم از عطر وجودت و حال خوب با تو بودن؛ اما بعد از فاصله‌های بین‌مان، هم ماه گرفت و هم آن خیابان ماتم‌زده شد.
دلم لک زده دستان گرمت را، دلم لک زده آن گام‌هایی که پا به پایم بر می‌داشتی و هم قدمم می‌شدی،
دلم آغوشت را لک زده و عطر تنت را تنگ است.
بعد از تو قدم زدن بی‌معنی‌ست، می‌شود بیایی دلبرجان؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : نرگس برزن
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا