- ارسالیها
- 446
- پسندها
- 5,116
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 12
- نویسنده موضوع
- #21
***
هنرمند من؛
نمیدانی چقدر دردناک است که تو را میبینم اما ساکتم...
چشم میپوشم و غم را به جان میخرم!
تنهاترین دلیلش تویی؛
بزرگی و عزت توست که مرا ایستاده نگهداشته!
و خستگی را روی بالهایم ترمیم میدهد!
پرتقال من؛
بدان تو در وجودم ریشه کردهای!
اوایل این نامه میخواستم تمام ورقهایش را پاره کنم و بروم گوشهای زار بزنم که تو برای من نخواهی شد!
شاید عاقلانهترین کار همین بود!
اما این احساس پرانرژی مرا در هم درید و نتوانستم از دو چشم مشکیات چشم بپوشم!
هنرمند من؛
نمیدانی چقدر دردناک است که تو را میبینم اما ساکتم...
چشم میپوشم و غم را به جان میخرم!
تنهاترین دلیلش تویی؛
بزرگی و عزت توست که مرا ایستاده نگهداشته!
و خستگی را روی بالهایم ترمیم میدهد!
پرتقال من؛
بدان تو در وجودم ریشه کردهای!
اوایل این نامه میخواستم تمام ورقهایش را پاره کنم و بروم گوشهای زار بزنم که تو برای من نخواهی شد!
شاید عاقلانهترین کار همین بود!
اما این احساس پرانرژی مرا در هم درید و نتوانستم از دو چشم مشکیات چشم بپوشم!
آخرین ویرایش توسط مدیر