نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مجموعه دل‌نوشته‌های فردای حزین | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 587
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام مجموعه دلنوشته: فردای حزین
نویسنده: دیاناس
سطح: متوسط


مقدمه:
به فردای سیاه و خاکستری روزهایم نظر می‌کنم که چه ساده از دستت خواهم داد. چه ساده قدمی به فنا نزدیک می‌شوم و چه ساده دلم را به خاک می‌سپارم؛ با دست‌های خودم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

.Mobina.

مدیر بازنشسته
سطح
21
 
ارسالی‌ها
4,028
پسندها
10,231
امتیازها
44,673
مدال‌ها
21
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : .Mobina.

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
حس می‌کنم به اندازه‌ی کافی، برایت کافی نیستم. حسی به تمثیل حس جوجه اردک زشت داستان کودکی‌ام. همان‌قدر درمانده، همان‌قدر غمگین و همان‌قدر مجبور به پذیرش خود ننگینَش!
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
فرصتی برای عزاداری برای مَنِ آینده ندارم. فقط می‌توانم به آغوشت پناه ببرم، ببوسَمَت و بوی تنت را در سلول‌های تنم ذخیره کنم. برای تمام روزهایی که برایم نخواهی ماند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
درمانده بودم، حسی در چشم‌هایت نمی‌دیدم، آغوشت بوی جدایی می‌داد و دست‌هایت لطافت همیشگی را نداشت. می‌خواستم بپرسم، «آیا آن‌قدر مرا دوست داری که از منطق احمقانه‌ات بگذری؟» اما نگفتم. حرف زدن فایده‌ای برای آینده‌ی پیش رویم نداشت. آینده‌ای که از همان ابتدا، در انتهای سرنوشتمان نوشتی‌اش.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
می‌شود مرا ببوسی، برایم گل بگیری و خفه‌ام کنی در آغوشت؟
بگویی نگران آینده نباش، برای همیشه متعلق به وجود کوچکت هستم؟
می‌شود بغض چشم‌هایم را از میان خنده‌های احمقانه‌ام ببینی؟
می‌شود ببینی چقدر محتاج بودنت در زندگی تاریکم مانده‌ام؟ اما انگار شده‌ام همان مرد محکم قصه. همان که دردهایش را تاب می‌آورد، اشک نمی‌ریزد و با خودش همه چیز را حل می‌کند و مرد بودن عجیب صبر می‌طلبد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
خیلی وقت‌ها از هرآنچه که قلبم می‌خواست، به سادگی گذشتم؛ اما حسرت احمقانه‌اش وجودم را ذره‌ذره به تاراج برد. این روزها اما تو را می‌خواهم. هنوز دارمت؛ اما حسرت آینده مرا یه یغما می‌برد؛ به سادگی. می‌دانم همه چیز تمام می‌شود و باید در صومعه‌ی تنهایی‌ام به سوگواری بنشینم و این‌بار پناهی که از تمام جهان به سویش می‌دویدم، خود آوار جانم می‌شود.
 
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
به خودم که آمدم دیدم تک‌تک لحظاتم بوی تو را گرفتند، دست‌هایم هر دم در طلب دست‌هایت و آینده‌ام را با تو ساخته بودم؛ در همان کوچه‌های تنگ و تاریک ذهنم! من با تمام ناکامی‌ها و سیاهی‌های جانم، روشنی‌ات را طلب کردم و چه حیف منی که باز هم به قعر سیاهی فرستاده خواهم شد!
 
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
تو لبخند کودک آسیب دیده‌ی ذهنم شدی، به بازی دعوتش کردی و برایش خوراکی‌های مورد علاقه‌اش را خریدی و حال، قدم‌هایت را برای دوری برگزیدی. چه مظلوم کودک بی‌پدر و مادری که باز هم به تاریکی کشیده می‌شود.
 
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry

Kalŏn

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,963
پسندها
41,884
امتیازها
96,873
مدال‌ها
43
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
حالا که فکر می‌کنم هیچ‌وقت مرا آدم امن زندگی‌ات ندیدی، هیچ‌وقت مرا مأمن تنهایی‌ات ندیدی و هیچ‌گاه غم‌هایت را به دوش شانه‌های کوچکم نگذاشتی. خطی که بینمان بود، همیشه به چشم می‌نشست و چه احمقانه همه‌اش را نادیده گرفتم. انگار که تمامی سرنخ‌ها، نماندنت را فریاد می‌زنند.
 
امضا : Kalŏn
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] merry
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا