دلنوشته پیغام های محرمانه | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 1,498
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته:پیغام های محرمانه
نویسنده:مسیحه زاد خو
خلاصه:
ملا ٔک
امشب در پس پرده
به ضیافتی ناخوانده آمده اند
خمره، باده وپیاله هارا
پنهان میکنم
اینجا قدمگاه قدیسان است
توچرا نیامدی ؟
ای پرده نشین سر سرای دور
این پیغام محرمانه
مگر به گوشت
نرسید؟
پیغام های محرمانه.jpg
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
این راه ،طریق بی سر منزلیست
عالم اضطراب ورد پای خزان !
واژه های نازک زرد وسرخ ونارنجی.
در افکارم زیر پایم
خش خش میکنند
پالتویم را برمیدارم
ایستگاه راه آهن
مسافر برفی زمستانم .......
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
اهل همین نزدیکی هایم
از عالم تشنگی چشمه ام
همین که از احوالم سراغی بگیر ید کفایت میکند
به صراحت سبز جنگل مینگرم
درختان به قاعده ردیف ایستاده اند
خبر محرمانه راکلاغ به ریشه هایشان رسانیده است
اینان به طلب جرعه ای آب که از
شفاعت رود آورده ام به کوزه ام مینگرند
اینگونه سراسیمه خود را رسانده اند .........
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
من از اشاره پروانه
واز قول دریا و
به گفتگوی نسیم ورود
به سخن کوتاه یکی درمیان
شب وگل رسیده ام
بوی شب بوها نطقم را باز کرده اند
اما کام واژه هایم
بیش وکمی تلخ .......
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
امشب میخواهم ساده به زبان خودت بنویسم
به گوشم رساند نسیم درک نمیکنی این قانون را
دلم میخواهد امروز یک جور خاصی
دوستت داشته باشم
اما نمیدانم از پسش
بر می آیم یانه !
از لحن شب چله نشین
دلم کمی واهمه دارد .....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
حقیقت قشنگیست
استعاره ی آب وپروانه
همچون سنجاقکی
سرشار از الوان ونفسهای
شاپرکم
که به اوج میرسم بر شانه های به
گل نشسته ی مادرم
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
دخترکوچه نشین این ابیات سردر گم
شالی به سر دارد
همرنگ فیروزه ی انگشتری دریا
کمی میتکاند پر شالش را. ونم بارانی
میبارد بر گرد وغبار
نشسته بر خستگی
واژه های تشنه ی
سروده هایم
طراوتی تازه میگیرم .....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
نه از تبار سهرابم
نه از دیار فروغ
نه هم دوره ی یوشیج
نه هم کلاسی پروین
نه هم شهری شهریار
منم از همین اشعار زاده شدم
میان استعاره ی های ستاره وخواهش
آب لحن نسیم وغوغای دریا
من سکوت همهمه ی چکاوکان
قفس اندیشه های یک شاعرم .....
شاعری بی کلام ....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
اطراف همین کلبه ی کودکی پرسه میزنم
به چشمه سلام دادم
روی درخت کهن سال صنوبر رابوسیدم
خوش وبشی باعلفهای تازه کردم
برای بابونه ها تبسمی هدیه آوردم
دست دادم با غوکان همسایگی برکه
برای قاصدکان به تواضع سر خم کردم
امانتی ستاره را به تمشکها رساندم
دلتنگ بوته های گلسرخ
به آغوشم کشیدنداز سر ذوق
دست بید روی سرم به نوازش
چشم بستم به لطف
گوش میسپارم به گویش دارکوب .....
می آیی لی لی کنان
«باز باران باترانه »
را آواز کنیم
اینجا نسیم نم نم بارانی میوزد
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,076
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
میخواهم چشمانت را نقاشی بکشم
من که بلد نیستم
سپردم پاییز کشید
هدیه اش کردم به دریا
از زبان صدفها شنیدم
نداشت تاب تحمل رغیب
عروس دریایی گفت حسود است
غرورش جزر ومد است
شب بیا ببین چگونه
میکوبد خودرا به صخره های زبان بسته
حرصش را خالی میکند
 
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا