دلنوشته پیغام های محرمانه | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 1,501
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
اگر در حواشی پونه زار قلبم
قدم زنان
به پچ پچ مار های حسود گوش ندادم
وطلسم بد شانسی این غروب تلخ را شکستم
وعشق کاشتم به جای کاکتوس باغچه
ودر دریچه های ظلمت
نور مهربانی ریختم
واز حروف آدمی
در دفتر دریا قطراتی چکاندم
بدان برای دیدنت روزهای گذشته از فروردین رامیشمارم
در کنج دل باشاخه ای از
رز بابوی انتظار
زیر درخت بید پیر منتظرت هستم
میدانم که می آیی وباطنین قدم هایت
پنجره ی خفته ی
چشمانم رابیدار میکنی .....!
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
این روزها دلنگرانم
سایه ی درخت پشت پنجره شبحیست
سفید ومن میترسم
از سکوت وتنهایی وشب دلهره آور
غمناکم دست خودم نیست
میترسم برای قناری بی جفت
قفس احساسم
از گربه ی ولگرد محله افکارم بیم دارم
اما میدانی وقتی به تو می اندیشم
این توهم ها شعریست بی مضمون
اما خیال. بودن حضورت
هزار قافیه وردیف.....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
تاشکفتن صبح ساعتی بیش نمانده ده دقیه مانده
به ساعت تولد غنچه ی سحر
وحشت سکوت در خواب جاده کابوس میشود
ستاره که شبگرد تنهای
کوچه هاست در عمق ابری فرو میرود
اما باید ساده تر از قبل تولد آفتاب گردان عاشقی زندگی کرد
به یادآسمان نیلی نگاه میکنم
بوی پونه وشب وستاره وخواب
غوره ی کال مستم میکند
وبه عشق نیلوفریمان
می افتم و
با دودلی های خاطر گنجشک خسته از پرواز شبانه ی
خاطرم دلواپس
نیامدن پیغام های محرمانه ات هستم
امشب پای وعده ی بی وعدگیهایت
نشسته ام .....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
گاهی اوقت من نیز واژه کم می آورم
درست مثل امشب
نمیدانم شاید چون
ازدست قدیسیان دلخورم
عطر پیراهن یوسف را درست
میان من و ستارگان تقسیم نکردند
شاید حق دارند ستارگان کمی
سهمشان بیشتر باشد
خب این برای
شفای دلتنگی چشمانم کم است
حالا شما قضاوت کنید
حق ندارم کمی اعصاب این ماهی هارا
بهم بریزم ودل آزارشان کنم
در تنگ بلور تنگ اشعارم
ولحنم امشب
سرد باشد....خب منم دل دارم .....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
کودکانه اقرار میکنم
این کار سخت رابه من محول کرده ای
کمی پریشانم
نمیدانم چرا ابر امشب استخاره میگیرد
مگر نمیداند اگر دیر بجنبد
پریان علفها را بهانه میکنند
شکوفه های نرگس تشنه اند
رودخانه امشب به بستر دریا شتافته است
باد هم در هیاهوی شب تاب ها
روی درخت ها آرمیده است
شاید حکمتی دارد
پیغام محرمانه راحال به دست چه کسی
به تو برسانم ؟
این ابرها چند روزیست
سر کش شده اند .....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
در این سکوت سر دانعکاسمان بر روی آینه های برفی
بی سایه است
اما من هنوز شاعرم
لالایی های مادرم یاد آور شعریست که
برای خواب اعتماد شمعدانی ها
بار ها زمزمه کرده ام در خفا
این شبها دلم آنقد نازک است که
که بانسیمی میشکند
چه حیرت عجیبیست
مزرعه ی بی اعتمادی
هم درک کرد
که متر سک خیالهای گنجشک
برایم نشانی از رهگذری آورد
که بسیار شبیه سایه ات بوده است
من به تو شک نکم
آخر من هنوز عاشقم
عزیزم ببین چقد شاعرم....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
چرا بیقرار قرارهایت میشوی قلب من
مگر عهد نبسته بودی
برایم شعر بسرایی؟
چرا اینگونه مرا باچراغ های
چشم شب تاب ها رهایم کرده ای؟
به دنبال کدامین آهو
به دشت دیگر سفر کرده ای بینشان ؟
مگر من باتو راز های
فاش نشده ای نداشتم،
محفل قدیسیان چند شب دیگر است
پیامم را به دست نسیم داده ام
گذاشته است آن را زیر بوته ی
تمشک یادت نرود
ساعت قرار تغیر نکرده است
شب گذشته از فروردین
بعد از شروع دی.....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #28
آفتاب سوزنده ی شب این سرزمین
چرا میسوزانی پیکران برهنه ی تندیس مقدس
طلایه دارن عشق را ؟
جرعه ای محبت طلب کن از
از گدایانی که خورجینشان
تمثال مجنون را دارند
شب باز میگردم قصاصت امشب ابری تیره است
بادودلی سوار بر درشکه ی بی اعتمادی شدم
شلاق بر اسبان بی روح زمین زدم
وقت تنگ است
راهی شدم. آن دور دست ها
پیغام آمد
گهواره های گریه خالی از دستان تاب است .....
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #29
من از ابهت آتشفشان گذشته ام
از اندوه ابر تیره
از مه غلیظ چشمی خیس !
از غبار نشسته بر شانه ی مترسکهای کهنه
از سایه سار کوه برفی
از نگاه زمهریری که حواسشان به رقص نور خورشید بود
من بغض نهفته را
در گلوی سیب حوا دیده ام
که سیب متهم شد...
از دامان پاک مریم غزلی
آوردم برای تبرعه ی اشعارم
مرا چه گناهیست
که محکوم به سرودن توأم؟
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #30
گذشته از دیار فروردین ماه
روز سالیست تقویم روی تاریخ
دی سایه گسترانیده است در برف رفتن تو....
وریشه های من درمردابی
پای ثبات یافته اند بی خاک !
من از شرم بوسه ی پیوسته ی خورشید
نیلوفری ان هرروز سرخ میشوم
بااین حال شبتابی رو گونه هایم لانه کرده است دربرف
میشکافم قلب عاشق خویش را
برای شاپرکی خسته
از راه رسیده ی کوه قاف چشمانت
جای قدم های نازکش روی انعطاف
لبخندم پیداست
اما چشمان قاصدک به بی حیای
ماهی ها مبهوت مینگرند ومن به اصالت شب
شک کرده ام
افسانه ام اینها برای تو نیست
این شعر به سفارش قدیسان است
انگار قلبی گناه کرده است این حکم
قصاص است.....اماتو نمیگذاری؟
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا