- ارسالیها
- 426
- پسندها
- 5,074
- امتیازها
- 21,773
- مدالها
- 1
- نویسنده موضوع
- #41
قدیسیان گفتند :
به وقت سحر در تب وتاب بیداری خورشید
ستاره ی خاطی را پناه داده ام به خانه ام جرمش سنگین بود
گفتم اقرار میکنم
قدیسیان گفتند
به تسلای ماه رفته ام شب هنگام با گلهای
عاشق آفتاب گردان
گفتم اقرار میکنم گلها بی تقصرند گردن میگیرم.
قدیسیان گفتند
برای بار ش باران دعای ناد علی زمزمه کرده ام
گفتم واجب است اقرار نمیکنم
قدیسیان گفتند
شنیده ایم از زبان دار کوبهاکوچ پرستوها رابهانه کرده ام
شبی درشتی کردم بر کبوتران
پیغام هارا دریافت نکردم
گفتم اقرار میکنم
قدیسیان گفتند
پری به سرقت رفته است از نوادگان پریان
آه کشیم وگفتم اقرار میکنم جرمم سنگین است
این جادوی باز گشت آرزوهایم است
گفتند آرزویت چیست ؟
گفتم سکوت میکنم ....برمی گردم به سرزمین آدمیان هزار رنگ...
سکوت کردند ....
به وقت سحر در تب وتاب بیداری خورشید
ستاره ی خاطی را پناه داده ام به خانه ام جرمش سنگین بود
گفتم اقرار میکنم
قدیسیان گفتند
به تسلای ماه رفته ام شب هنگام با گلهای
عاشق آفتاب گردان
گفتم اقرار میکنم گلها بی تقصرند گردن میگیرم.
قدیسیان گفتند
برای بار ش باران دعای ناد علی زمزمه کرده ام
گفتم واجب است اقرار نمیکنم
قدیسیان گفتند
شنیده ایم از زبان دار کوبهاکوچ پرستوها رابهانه کرده ام
شبی درشتی کردم بر کبوتران
پیغام هارا دریافت نکردم
گفتم اقرار میکنم
قدیسیان گفتند
پری به سرقت رفته است از نوادگان پریان
آه کشیم وگفتم اقرار میکنم جرمم سنگین است
این جادوی باز گشت آرزوهایم است
گفتند آرزویت چیست ؟
گفتم سکوت میکنم ....برمی گردم به سرزمین آدمیان هزار رنگ...
سکوت کردند ....
آخرین ویرایش