دلنوشته پیغام های محرمانه | مسیحه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع مسیحه
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 40
  • بازدیدها 1,505
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
این اواخر ذهنم به جایی قد نمیدهد
خواب راحتی آرزو دارم
لبریزاز حصار های شکسته ووگلهای خشکیده و
انبوه از برگهای خزان زده ی یک رویای
خشک وترک خورده ی باغچه ام
چشم به راه بارانم
بی چراغ پشت سد سکوت
نشسته ام ودمی
باچکاوکان سخن گفتم حوصله ام سر نرود
به علفها قول شبنم داده ام
کمی هوا دم است
چرت شاپرکهارا که میبینم
خمیازه ای میکشم
بانوی باران خورده ام
اما همچنان در انتظار ابرها نشسته ام.....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
میخواهم برای شفای بال پروانه
خسته ی نگاهت
دعای «ناد علی»رابخوانم میگویند باز تابشش
دل ابرهارا میلرزاند
رنگین کمان متولد میشود
میبارد تلؤلؤ رنگهایش
بر روی بال پروانه ها.....
باگلها زیر نور چراغ های ستاره
نشسته ایم همه هم صدا
دعای «ناد علی»زمزمه میکنیم
امشب سحر آرزویم بر آورده میشود
من به قول پریان اطمینان دارم
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
هی تزلزل نامتعادل زندگیم !
زاده شده ام میان سپید جامگان قدیسیان
از مسیح ودانه های خرما
سندی آورده ام
روسری مادرم رانیز به ضمانت
من از آینه ها وتقدس آب سخن خواهم گفت
خط به خط این پیغام ها را
با انگشتان نامریی
زمان نوشته ام
حال راه. این چشمه را گم کرده ام
کمی متزلزل است افکارم
تشنه ام !کوزه ی مادرم خالیست
تقسیم کرد میان صفوف هفت دریا.....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
امشب تا دانه دانه شب بو هارا باز نکنم
لبریز نکنم از عطرشان
هوایی که قاصدکها نفس میکشند
وباحوصلگی تمام یاسهای سفید رانشمارم
از خواب آینه ها وستاره های سو سو
پر نشوم راحت نخواهم خوابید
انگشتر شب را
به انگشت موج های دریای چشمی خواهم گذاشت که
قلبی غصی آن را به مهمانی
ابرهای سرکش وخود خواه برده است
امشب خواب بر چشمان منتظرم حرام است
سرشار از گریه های مادر حوا‌وخواهرانش
هستم امشب
حوا به زمین خواهد آمد
سیب به یارگار نزد قدیسیان ماند......
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
از خواب که میپرم پنجره ی باز
نسیم عطر نفسهای پیراهنت را
به وعده گاه شبم می آورد
و دلهره ی در من ریشه میدواند از این همه آشفتگی
انگار کسی پشت پنجره برای کابوسهایم
لالایی میخواند تانپرند از خواب
کمی وحشت کرده ام دیگر نمیتوانم بنویسم
راه خانه ی واژه هارا گم کرده ام دراین تاریکی وهم انگیز
آدرس ونشایش را
از باغبان پیر گرفتم
کلاغ حسود زدستم قاپیدند باآن دفتر یاداشت
دست نویس هایت
حال چگونه پیغام های محرمانه ات را
به دستم برسانی
با کبوترا ن حرفم شده است
این روزها زود
عصبی میشوم
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
شب را هر کاری بکنم بازم شب است
باهزار ستاره ی روشن
باماهی بزرگتر وتابان تر
باهزاران شهاب کم سرعت تر
باهزار چراغ روشن به دست پریان عریان
بازهم تاریک ووهم انگیز است
شب راباهزار سوسوی ستاره نمیتوان بازهم شناخت
شب است دیگر کمی غرور دارد
اینجادر کنار مقبره ی ستاره های مرده
چراغی روشن است
بر بالینشان میگرید
شب را هر چه هست بازم شب است
پر است از انتقام خورشید.....
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
چشم میبندم دست به روی پنجره میکشم
آینه ای میشود با تصویر تو
به نرمی دست به دیوار میکشم
دری باز میشود به حضور رویایت
دستم به نوازش سقف میرسد ؟
روی پنجه می ایستم
لطافت ابری را حس میکنم
این جادوی صلح بانان سرزمین قدیسیان است
در محفل دیشبشان از بال بزرگشان پری افتاد
با انعکاس هزار رنگ مخفیانه برداشتم
لابه لای موهایم آویختم
سرقتی عظیم است
پر افتاده سهم نوادگانشان است....
این جادو نباید لو برود ....محکوم میشوم
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
دست خودم نیست
زیر نم نم بارش واژه هاوضویی
بگیرم برایت این آیه هارا با
صدای پرازآشنای زندگی قناری هازمزمه کنم
وروحی تازه یابم وآن زمان که است
که از ختم این آیه ها سبک شوم.
دست خودم نیست سجاده ی
سبز علفهای شبنم گرفته از بارش چشمان سروده هایم را
پهن کنم زیر نور اطلسی ها ...
باجماعت باران خورده ی بی چتر اشعارم
بخوانیم نماز نور کلمات را
وبرایت دعای آسمانی. «حدیث کسا» بخوانیم
گنجشکها میگویند معجزه میکند !!
 
آخرین ویرایش
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
دلگیرم از آنانی که کم میگیرند
مگر فرق من بابانوهای این سرزمین چیست ؟
بال ندارم ؟جادو نمیکند لحن اشعارم ؟
نم اشکم سیراب نمیکند تشنگی
گلهای دلی خسته را؟
فرق من با بانوی باران خورده چیست ؟
من غرق در اندوه دریایم آیا این کمتان است
ابر های تیره مگر لباسم خیس از صدفهاوشنهای
دریای مجاور قلبتان نیست ؟
دلگیرم مگر من بانوی این سرزمین نیستم
بانوی شعر وترانه
بانوی درد واندوه ،بانوی عشق وسکوت نیستم؟
مگر من عاشق ترین بانوی سرزمین اشعار وآینه وطروات نرگس نیستم
چرا کمم میگیرد قدیسیان ؟
دوست دارم بازگردم به سرزمین آدمیان دور
دلم را شکاندید
کمم میگیرید فرق منهید با من و بومیان این سرزمین....
منم ساکن درد وسکوت وعشقم صبور تر ازشمایم
 
امضا : مسیحه

مسیحه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/9/18
ارسالی‌ها
431
پسندها
5,081
امتیازها
21,773
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
نگو بانی نماز های وقت وبی وقتم ...
که صدای هق هقم را میشنوی
به خدای غزل وفروغ
من گریه نمیکنم ابر است که به مهمانی
سرزده ی چشمانم آمده است
رعد وبرق مال پلک زدن وهمدردی چشمانم بااوست
به جان همین قطرات باران
که به طراوت گلهای گونه ام آمده اند من گریه نمیکنم
بخدا من گریه نمیکنم
تو اشتباه میکنی....
 
امضا : مسیحه
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا