«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

دلنوشته پارادوکس | Lee.NarXeS کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع A.narxes.Y
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 1,761
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #21
تضاد عجیبی در آدمی ست!
نمی دانم توجه کرده ای یا نه! اما...
اما همیشه میگویند:
آنکه عاقل است؛ عاشق نیست و آنکه عاشق است؛ عاقل نیست!
آنجا که میخواهیم عاشق باشیم، عقل نمیگذارد و آنجا که میخواهیم عاقل باشیم، عشق...
همه مشکلات از همینجا شروع میشوند؛ آنجا که خدا نوشت:
عقل: متضاد عشق!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaden.8

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #22
این روزها «من» شده بازیچه این دو: «عقل» و «دل»!
نمیدانم قرار است «من» آنها را کنترل کند، یا آنها «من» را...؟
این روزها «دل» بدجور از «عقل» شاکی شده...
«عقل» منطق دارد، همه را وادار به پذیرش میکند، اما «دل» ساده است، خسته است...
امشب باید «دل» و «عقل» و «من» خلوت کنند!
حرف های زیادی میانشان است...
حرف هایی برای نگفتن...!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaden.8

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #23
همگی، در دیواری از دود و آهن، زندانی کرده ایم، خودمان را...
رویاهایمان را...
افکارمان را...
گویا پر شده ایم از حس پوچی!
و فراموش کرده ایم خورشید را...
نور را...
و دروغ میگوییم؛ دروغ پشت دروغ...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaden.8

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #24
من کنار جاده بی انتها، در اتاق کوچک تنهایی...
دلم به وسعت یک دنیا تنگ بود...
وقتی مردم در سکوت از جاده میگذرند، بی سلام و خداحافظی...
هیچ کدام گل را درون گلدان نمی بینند، که چگونه اشک میریزد!
مسافران این جاده، در غروب های دلگیر پاییز، دل به خورشید انتهای جاده میدهند...!
دلم، تنفس ریزترین ذرات هستی را طلب میکند؛ و چشمانم، رو به بی انتهای این جاده دوخته شده است...!
انگار همه چیز بوی نم میدهد... بوی چوب، بوی کاغذ...
بوی کاغذ های سفیدی که جان میدهند برای نوشتن، برای خالی شدن... صاف شدن...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaden.8

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #25
در میان گیر و دار این روزها، دلم یک بغل اکسیژن میخواهد...
یک آسمان صاف آبی رنگ و خورشیدی که به هنگام غروب، آسمان را پر از لکه های صورتی و قرمز کرده...
این روزها آنقدر اتفاقات جورواجور پشت سر هم می افتند که پایانی جز غروب تلخ خورشید ندارند...!
درست مثل اینکه هزاران رنگ را با هم مخلوط کنی و در پایان، جز خاکستری هیچ نصیبت نشود...
 

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #26
گاهی لحظه‌ای سکوت باعث بارش چندین فکر و خیال میشود...
سوالاتی که تو را سرگرم گفت و گو میکنند...
گفت و گویی که انگار قرار است «درد» را معنا کند.
سخت است به خاطر سکوت، درد را تجربه کردن!
سخت است است زودتر از سنت، بزرگ شدن...!
 

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #27
این روزها این گونه اند، فرهادواره‌ای که تیشه خود را گم کرده است، و آغاز انهدام چنین است!
این گونه است آغاز انقراض سلسله مردم... یاران...!
وقتی صدای حادثه خوابید، بر سنگ گور من بنویسید: یک جنگجو که نجنگید اما، شکست خورد...
این روزها این‌گونه‌اند؛ سر شار از بیم و ناامیدی، سرشار از ظلم و ستم، و تهی از امید و خوشحالی...
این روزها این‌گونه‌اند؛ پوچ و تو خالی...
این روزها این‌گونه‌اند؛ پر از دل‌های شکسته بی‌مرهم، پر از روح‌های خسته و سرگردان که خود نمیدانند چه میخواهند از این دنیا؟!
پر از افکاری که نیست و نابود میکند جهان زیبای یک کودک را...
پر از دروغ...
پر از جسم‌هایی که روحشان مدت‌ها پیش به پرواز درآمد؛ و این درست، زمان مرگ انسانیت بود بر این کره خاکی...
 

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #28
گویا فراموش کرده‌ایم؛ گفتار نیک، رفتار نیک و پندارنیک را...
گویا تهی شده‌ایم از عاطفه، عشق، انسانیت...!
انسانیت... چه واژه غریبی...!
غریب همچو درختی سرسبز و پربار، اما غرق شده میان شن‌های کویر...
 

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #29
چه کسی میگوید گرانی شده؟!
دوره ارزانی ست...
دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان، دوستی ارزان، دشمنی ارزان...
و دروغ... از همه چیز ازران‌تر!
قیمت عشق چقدر کم شده است؟! کمتر از آب روان...
و چه تخفیف بزرگی خورده، قیمت هر انسان...!
 

A.narxes.Y

رو به پیشرفت
سطح
2
 
ارسالی‌ها
162
پسندها
1,727
امتیازها
12,213
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #30
انسانیت که مرد، خیلی‌ها آمدند و رفتند...
خوب و بد... زشت و زیبا...
همه چیز بود اما مردم کمبود داشتند!
مردم فقط آدم بودند، دریغ از ذره‌ای انسانیت...
اما لا به لای این آدم‌های تو خالی، هنوز بودند انسان‌هایی که انسانیت وجودشان همچنان شعله‌ور بود...!
انسان‌هایی که نمیخواهند عاشقتان کنند؛ اما نا‌خواسته عاشقشان میشوی...!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا