روی سایت دلنوشته ویران شده | دوشیزه‌ی مجهول کاربر انجمن یک رمان

[Sepideh.T]

این‌بار اگر بخوام برم... .
بدون هیچ حرفی و تو اوج خوشی میرم... .
پس به حال خوشی که از من می‌بینید... .
دل نبندید...!

 

[Sepideh.T]

می‌خواهم کسانی را که این دل‌نوشته را می‌خوانند یه نصیحت کنم... .
دیدین بعضیا خیلی می‌خندن؟ ...

 

[Sepideh.T]

هر چی شد می‌زنن زیر خنده... .
همیشه بقیه رو می‌خندونن‌... .

 

[Sepideh.T]

بعد یهو می‌رن تو فکر... .
اینارو اذیت نکنین!

 

[Sepideh.T]

اینا نابود شدن!
مثل من «ویران شدن... .»
***

 

[Sepideh.T]

کسایی که از پشت به من خنجر زدین و به من بد کردین خواستم به شما هم بگویم که:
- «من قلب ندارم... .»

 

[Sepideh.T]

احساسات ندارم... .
نمی‌شکنم... .
غرور ندارم...!

 

[Sepideh.T]

گریه نمی‌کنم... .
«ویران نمی‌شم...!»
شکننده نیستم... .
ناراحت نمی‌شم... .

 

[Sepideh.T]

اصلا من آدم نیستم!
راحت باشید.

 

[Sepideh.T]

باز هم مرا بشکنید؛ اما بدانید که روزی می‌رسد که باید جواب بدهید، جواب کارهایی که کرده‌اید!