نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان فرسوده | راحله خالقی نویسنده برتر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Rahel.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 441
  • کاربران تگ شده هیچ

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
19,537
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد رمان: 4458
ناظر: Z.MOSLEH❁ Zari.Mosleh

بسم ربی
نام رمان: فرسوده
نویسنده: راحله خالقی
ژانر: #تراژدی #اجتماعی #عاشقانه
خلاصه: این زندگی ما را فرسود،کُشت، ویران کرد! داستان از آن‌جایی رقم می‌خورد که عشق ما‌بین شیوا و سینا مبدل به نفرت می‌گردد. عشقی جان‌سوز و زبانزد خاص و عامشان، گویی می‌سوزد و به هوا می‌رود! حال شیوا مانده و هزاران حرف ناگفته و جامعه‌ای که او را نمی‌پذیرد.
"در دلی‌ترین حالت ممکن"
 
آخرین ویرایش
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
19,537
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #2
803158_775237f76b190a238a3357cd57afa8ab.jpg
«باسمه تعالی»
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!

**قوانین جامع تایپ رمان**

** نحوه قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران **

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.
" چگونه رمان خود را در انجمن قرار دهیم؟ "

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
19,537
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #3
بسم ربی
مقدمه: خراب شود سقف آشیانه‌ای که ترس را جرعه به جرعه بر ما نوشانده و بر لبانمان مهری از جنس سکوت کوبانده است. گاهی بدون آشیانه بودن بهتر از آشیانه‌ای‌ست که لحظه به لحظه در آن بوی نم مرگ را می‌شنوی و زیر ضربات تازیانه‌ی جورش چاره‌ای جز تسلیم نداری.
و گاه بی‌کسی بهتر از داشتن شخصی‌ست که تو را در قفسی پولادین نگاه داشته و به قطره‌های دردی که بر تنت تیغ می‌کشند، بلند می‌خندد!
 
آخرین ویرایش
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
19,537
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #4
عکس‌ها را نگاه می‌کنم یک به یک صفحات آلبوم را ورق می‌زنم و میان هر صفحه هزاران هزار خاطره به جا مانده است. خاطراتی که یک روزی چون شهد شیرین بودند و امروز چون زهر کامم را تلخ می‌سازند. یک عکس را از آلبوم خارج می‌کنم، نگاهِ آلوده به حسرتم روی شکر خندی که شیرینی‌اش از داخل عکس نیز هویداست، می‌ماند. دلم زیر و رو می‌شود از چرخش فلک و بازیِ بی‌رحمانه‌ای که با من و زندگانی‌ام به راه انداخته است. قطره‌ی اشک داغی از چشمانم سُر می‌خورد و چهره‌ی خندان دخترک درون عکس را هدف قرار می‌دهد. نگاهم از چهره‌اش روی لباس سپیدی که به تن داشت، می‌چرخد. در خیالم رنگ زندگی‌ام چون این لباس سپید خواهد بود و چگونه سیاه شدنش را نفهمیدم. آوای چرخیدن کلید در قفل مرا از جا می‌پراند. به تندی دستی به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
19,537
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #5
- لعنت به روزی که فکر کردم تو آدمی! باشه تو بمون و این خونه!
پشت به من می‌کند اما قبل از آنکه از اتاق خارج شود، از جا برمی‌خیزم و فریاد می‌زنم:
- حتماً وقتی آدمم که تو رو با یه خونه خراب کن تنها بذارم و برم! خیر جونم از این خبرا نیست! خوش اومدی!
صدای پوزخندش آخرین واکنش دریافتی از اوست و بعد از آن صدای بهم خوردن در، سکوت سرد خانه را می‌شکند. روی زانوانم سُر می‌خورم و دستانِ بی‌جانم بر پیکر قالی چنگ می‌زند. من مبدل شده‌ام به مصداق بارز مصراع «من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود» و جانم رفت! مردی که عمری جانِ من بود به طرفه‌العینی رفت! رفت و آن خاطرات شیرین را با خود به اسارت برد، حالِ خوب مرا با خود برد. هق می‌زنم و به حالت سجده روی زمین سر می‌گذارم.
ترسِ تکرار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Rahel.

Rahel.

نویسنده انجمن
سطح
26
 
ارسالی‌ها
1,570
پسندها
19,537
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
  • نویسنده موضوع
  • #6
فکر تلخی به ذهنم می‌رسد. شیطان زیر جلدم فرو می‌رود و افکار سیاه در سرم جان می‌گیرند. شاید پرواز به سمت آسمان، فکرِ بهتری باشد.
وسوسه‌ی آلوده به گناه محکم یقه‌ام را می‌چسبد. کمی از پنجره فاصله می‌گیرم و در مستر را می‌گشایم. نگاهی به قفسه‌ی فلزی چسبیده سینه‌ی دیوار می‌اندازم و با دیدن بسته‌ی خالی تیغ، ابروانم درهم گره می‌خورند. تاب نمی‌آورم، انگار کسی جای عقلم نشسته و بر تنم حکم می‌راند. مستر را همانگونه بهم‌ریخته رها می‌کنم و پانچ مشکی را روی تاپ تن می‌زنم و از خانه خارج می‌شوم. از آسمان سیل می‌بارد و معدود آدمی در خیابان به چشم می‌خورد که همانند من دیوانه باشد و به خیابان بیاید. به سرعت از سوپر مارکت بسته‌ی تیغ می‌خرم و به سمت خانه می‌دوم. در ورودی را نیمه باز رها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Rahel.

موضوعات مشابه

عقب
بالا