• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته رفتی که | بــهآرکـ کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Baharak
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 60
  • بازدیدها 3,717
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #31
مانند انسان های معتاد هرروز،هر ساعت در خوابم...
میخوابم تا ذهنم را آزاد کنم...
میخوابم تا آشفته نشوم...
تا مغزم از یکدیگر نپاشد..همانند قلبم که توسط دستت شکسته شد...
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
بچه که بودم آرزویم داشتن یکی بود که بتوانم سر به روی شانه هایش بگذارم...
یکی مثل یک تکیه گاه محکم..یکی مثل یک ابر قهرمانی که از من و غم هایم خسته نشود...
بزرگتر که شدم دیگر به آن فکر نکردم تا به الآن...
حالا که منتظرش بودم،آمد...
سرم را به روی شانه هایش گذاشتم،آرام آرام اشک ریختم...
اما الان دیگر ندارمش...
رفت...
نیست...
دیگر همه چیز خالی و پوچ شد...
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
ماه تابانم...
منتظرتم..منتظر برگشتنت..
برمیگردی؟
یا منتظری من جانم را ذره ذره برایت بدهم؟
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
ساحلِ از دست رفته ام...
بازگرد...
بگذار ببینمت..برای بار آخر...
بعد دیگر برای همیشه چشمانم را میبندم
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
هر جا که باشی باز هم در قلبمی...
اما من هر جا که باشم باز هم خارج از قلبتم.. این را میدانم
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #36
همه ی زندگی ام به این گذشت که چرا گفتی برو،برنگرد و راحتم بگذار...
بهم بگو دوستم نداری و خلاص..اما بی دلیل نگو که بروم چون متنفرم از رفتن های همیشگی و بدون دلیل...
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
چنان به یکدیگر خیره شده بودیم که گویی فقط من و تو هستیم...
من و تو و تاریکی میان ما...بارانی که عاشقانه میبارد...بدون هیچ ترسی...
خورشیدی که خجل وارانه پنهان شده بود در میان ما،اکنون سر درآورده از اسرار ما...بدون هیچ اثری از سرما...
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
پاک کنم را برداشتم...
چشمانم را بستم...
خط خطی هایی حاصل از وجود تو بود...تا به امروز قصدم نگهداری از آنها بود...به عنوان خاطره...
اما الان با نام زباله آنها را پاک میکنم..پس برو و خوش باش: )
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
چرا هر چه سرم را به دیوار میکوبم تمام نمیشود این دنیای فانی؟
شاید قصدش ذره ذره کشتنم است...
مثل زهری که تا عمق گلویت پیش میرود و در آخر آرام آرام جانت را میگرد
رفتی و من را با این زهر کشنده تنها گذاشتی...
چرا؟
 
امضا : Baharak

Baharak

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/6/18
ارسالی‌ها
538
پسندها
16,644
امتیازها
40,273
مدال‌ها
17
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
چپ و راست تو را میبینم
تویی که رفتی برای همیشه
چه زود شد این رفتنت

 
امضا : Baharak
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا