متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته تنهایی‌های من | Moaz17 کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,325
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #61
هیچ ذهنیتی از یک آدم عاشق ندارم
من کلا عشق را هم ندیده‌ام
اعتقادی هم به این کلمه بی‌معنا ندارم
فقط...
انگار مردمانمان وقتی خسته می‌شوند
با احساس دیگری بازی می‌کنند و نامش را می‌گذارند
«عشق»!
ولله گربه محله‌مان هم با چشم‌های سبزش، با دل و احساس من بازی می‌کند...
یعنی می‌گویید عاشقش شده‌ام؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,325
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #62
نسلمان انگار نسل نرسیدن‌هاست
نرسیدن به آرزوها
عشق‌ها
زندگی
نرسیدن به فریادها
و...
و...
و...
نرسیدن به مرگ!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,325
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #63
به جایی رسیده‌ایم که...
آدم‌های اطرافمان حتی شبیه به خودشان هم نیستند
مهربان‌ها نیش می‌زنند
عاقل‌ها عاشق شده‌اند
اصلا انگار همه‌مان از دم دیوانه شده‌ایم که...
منتظریم کسی از تبار خوبی پیدا شود و زندگی‌مان را شیرین کند
زندگی شیرین کجا بود؟
این آدم‌هایی که می‌بینیم...
مثل جعبه مدادرنگی، بیش از دوازده رنگ دارند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,325
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #64
درست است که ما ساده‌ایم
ولی احمق نیستیم
بعد از جدایی می‌گویید:
- دلم برات خیلی تنگ شده بود. می‌دونم باور نمی‌کنی.
خب معلوم است که باور نمی‌کنیم!
مگر دیوانه‌ایم که باور کنیم؟!
نمی‌دانم چقدر در رابطه‌هایتان خوب هستید
اما...
آنقدر خوب نباشید که روزی...
حیوانی درازگوش فرض شوید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,325
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #65
هی می‌گویند:
-دختر باید سنگین باشد
نباید بلند بخندد
نباید شب بیرون برود
دوست دارم رو به تمامی این آدم‌ها بگویم:
-اصلا از عقلتان استفاده‌ای هم می‌کنید؟
سنگین بودن که فقط به سکوت نیست!
خندیدن هم کنترلش دست آدم نیست!
یکی بلند می‌خندد و یکی آرام
نباید شب بیرون برود؟
باشد، عیبی ندارد...
نمی‌توانید دستش را بگیرید و به خیابان ببرید؟
حتما باید در قفسِ خانه زندانی‌اش کنید؟
زندانی‌اش کنید تا از آدم‌ها و زمین و زمان بِکند؟
این دنیا جایی برای آدم‌های متحجر نیست!
بروید در غار زندگی کنید و به خفاش‌های اطرافتان دستور دهید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,325
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #66
هی بیایید و بگویید من عاشق شده‌ام!
خیلی خیلی ببخشید ها
اما خب چرت می‌گویید دیگر!
رفیق گلم؟
اصلا خودت بنشین و قضاوت کن
عشق وجود دارد؟
اگر به آن مغز پاره سنگ برداشته‌ات رجوع کنی
می‌بینی که عشقی وجود ندارد
خودت بگو اصلا...
قلب قابل اعتماد است؟
دقیقه‌ای چیزی می‌خواهد و دو دقیقه بعد...
چیزی دیگر!
اصلا بیایید یک کاری کنیم
به جای عاشق شدن...
عاقل شوید!
من تمام شرافتم را می‌گذارم و همین‌جا می‌گویم:
-عاقلانه زندگی کردن، صد برابر بهتر است از کلمه‌ای به نام عشق!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

نسترن محمودی

نویسنده انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
1,381
پسندها
30,385
امتیازها
63,073
مدال‌ها
13
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا