متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته تنهایی‌های من | Moaz17 کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
این ماده بی‌هوشیِ اتاق عمل‌ها چیست نامش؟
نمی‌دانم!
اما هر چه که هست...
به وجودش نیاز دارم!
نیاز دارم تا برای چندین روز...
چندین ماه...
چندین سال...
مرا به خوابی طولانی دعوت کند!
و بعد که از خواب بیدار شوم...
همه فراموشم کرده باشند و من یک خانه نقلی، درست وسط جنگل داشته باشم...
یک شغل مناسب هم تنگش!
صبح که از خواب بیدار می‌شوم، سر کار بروم و ظهر که به خانه برمی‌گردم از فرط خستگی به خواب فروروم...
عصرها هم به سمت ساحل قدم بردارم و در سکوت به صدای موج‌ها و مرغان دریایی گوش فرادهم...
و شب...
شب هم...
می‌شود درباره شب حرفی نزنم؟
شب که می‌شود، تمام تنهایی‌هایم به یکباره به سمتم هجوم می‌آورند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
همه ما یک جایی...
یک روزی...
یک ساعتی...
در یک مکانی...
خودمان را در یکی از صفحات زندگی‌مان جا گذاشته‌ایم!
بدون اینکه بدانیم!
بدون اینکه بفهمیم!
و به خودمان که می‌آییم...
می‌بینیم یک جفت چشم بی‌فروغ و بی‌حس را از آن خود کرده‌ایم!
نه اینکه پیر شده باشیم...
فقط...
بیشتر از سنت که بفهمی، کمی دل‌مرده می‌شوی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
به آدم‌هایی که بی‌حوصله‌اند کاری نداشته باشید!
آن‌ها حتی رغبت نمی‌کنند بیشتر از یک کلمه جوابتان را بدهند...
یا اصلا دوست ندارند در بحث‌های طولانی شرکت کنند
نمی‌خواهند در موقعیت قرار گیرند
همیشه برای عصبانی شدنشان دلیلی می‌آورند
شاید منطقی...
شاید مسخره!
به آدم‌هایی که بی‌حوصله‌اند کاری نداشته باشید!
آن‌ها وقتی بی‌حوصله‌اند...
حتی ساعت و اجسام اطرافشان را کشیده می‌بینند
چیزی شبیه به پنیر پیتزا!
حتی صدای خواننده مورد علاقه‌شان چیزی شبیه به قار قار کلاغ می‌شود!
همین است که می‌گویم به آدم‌های بی‌حوصله کاری نداشته باشید...
آدم‌های بی‌حوصله حتی حوصله خودشان را هم ندارند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #44
آدمی نباشید که سد رفتن کسی شوید!
رفتنی می‌رود...
حتی اگر خود خدا هم از آسمانش دل بکند و به زمین بیاید...
رفتنی می‌رود!
حالا هی خودت را بزن به در و دیوار تا راضی نگهش داری!
دلش که پیشت نباشد...
دوستت که نداشته باشد...
سنگدل و بی‌رحم که شود...
خودت را هم تکه و پاره کنی، می‌رود!
اصرار برای چه؟
بگذار برود!
اما روزی با خودش تکرار می‌کند که دوستش داشتی!
شاید حسرت نخورد
اما...
حتما حسادت می‌کند به کسی که بعد از خودش در قلبت جا گرفته!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #45
آدم‌ها را نگاه کنید!
یکی فکر عشق
یکی فکر نگه داشتن غرور
یکی فکر درس خواندن
یکی فکر پارتی‌های شبانه
و...
و...
و...
اما یکی به فکر تنهایی‌ست و او...
او انگار به وسعت تمام دنیا گرفته و نابود است که...
از همه دنیا و آدم‌هایش دل کنده تا کمی آرام شود!
گاهی اوقات انسان نیاز دارد تا تنها باشد
که کسی دور و برش نباشد
و امروز...
چقدر سخت است تنها شدن‌های واقعی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #46
دلم یک هوای بارانی می‌خواهد!
به مدت یک هفته...
یک مشت ابر آرام که نم نم ببارند
یک خیابان بی‌انتها برای قدم زدن
یک هندزفری و یک موزیک آرام و بغض شکن!
بعد...
بعد هم تمام یک هفته را بدون خستگی قدم بزنم
بدون جواب پس دادن
بدون سرزنش
و بدون هیچ اذیت شدنی!
گاهی آرزوهایت آن‌قدر کوچک می‌شوند که خود آسمان هم به حالت می‌گرید!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #47
من مهربان نیستم ها...
اما دلم برای آدم‌های مهربان می‌سوزد!
همان‌هایی که بی هیچ چشم‌داشتی مهر می‌ورزند
آن‌هایی که از سر ما هم زیادی‌اند!
آن‌هایی که حتی نمی‌توانند تلافی کنند
من اصلا کاری با آدم‌های مهربان هم ندارم
اما...
خدا یک جهان یک رنگ و پاک از آلودگی، به مهربان‌های دنیایش بدهکار است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #48
به مردمی که مدام از تو توضیح می‌خواهند بها نده!
اصلا هر چه که می‌گویند بگویند
می‌گویند مغرور؟
لجباز؟
بی‌فرهنگ؟
بی‌منطق؟
ضد اجتماع؟
به درک!
بگذار بگویند تا خسته شوند و بعضی از ما...
بعضی از ما چه ابلهانه عقل سپردیم به دهان مردمی که هر روز یک ساز برای رقصدن ما می‌زدند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #49
نمی‌دانم چه کردیم
چه شد؟
چه موقع پیر شدیم؟!
پیر شدیم و خودمان هم نفهمیدیم
شدیم یک جسم سرحالِ جوان
و یک روح نالان و پیرِ ناتوان!
دست خودمان نبود
تقصیر خودمان هم نبود
تقصیر سکوتی بود که از بچگی عادت به رعایت کردنش داشتیم
تقصیر شعورِ نداشته اطرافیانمان بود
تقصیر احساساتی بود که هرگز بیان نشدند
تقصیر زبانی بود که ابراز احساسات نیاموخته بود!
آری!
خودمان که مقصر نبودیم...
مقصر آن سکوت وامانده بود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,441
پسندها
40,412
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #50
خسته‌ام!
دلم کمی خواب می‌خواهد
نه...
نه...
اصلاح می‌کنم؛
دلم بیهوشی می‌خواهد
از همان‌هایی که برای زمانی طولانی چشم روی دنیا می‌بندی
شاید به مدت چند سال!
و وقتی از خواب بیدار شوم...
حافظه‌ام را از دست داده باشم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا