مشاعره مشاعره با اشعار مولانا

[(فاطمه1381)]

تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا
تا نکشی خار غمش گل ز گلستان نبری
تا نشوی م**س.ت خدا غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری

یاد تو کنم میان یادم باشی
لب بگشایم در این گشادم باشی
گر شاد شوم ضمیر شادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی

 

[m.sina]

یاد تو کنم میان یادم باشی
ل**ب بگشایم در این گشادم باشی
گر شاد شوم ضمیر شادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی

یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش
من آن توام مرا به من باز مده

 

[SAN.SNI]

هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو

 

[A.Hamzeh]

وندر سـر من مایه سودا همه تو

هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم

 

[(فاطمه1381)]

وندر سـر من مایه سودا همه تو

هرچنـــــد به روزگار در می‌نگرم

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

 

[m.sina]

ما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من
ذره به ذره چون گهر از تف آفتاب تو
دل شده‌ست سر به سر آب و گل گران من

 

[(فاطمه1381)]

تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
همچو چراغ می جهد نور دل از دهان من
ذره به ذره چون گهر از تف آفتاب تو
دل شده‌ست سر به سر آب و گل گران من

نمي توان به تو شرح بلاي هجران کرد
فتاده ام به بلايي که شرح نتوان کرد

 

[m.sina]

نمي توان به تو شرح بلاي هجران کرد
فتاده ام به بلايي که شرح نتوان کرد

دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی
چو نامت بشنود دل‌ها نگنجد در منازل‌ها
شود حل جمله مشکل‌ها به نور لم یزل بینی

 

[(فاطمه1381)]

دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی
چو نامت بشنود دل‌ها نگنجد در منازل‌ها
شود حل جمله مشکل‌ها به نور لم یزل بینی

یا رها کن تا نیایم در کلام
یا بده دستور تا گویم تمام

 

[m.sina]

یا رها کن تا نیایم در کلام
یا بده دستور تا گویم تمام

م**س.ت است دو چشم از دو چشم مستت
دریاب که از دست شدم در دستت
تو هم به موافقت سری در جنبان
گر زانکه سر عاشق هستی هستت

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.