مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

Anoosh. · 26/11/25

faezeh_ka_ گفت
ته این راهی که میری
جایی که دلت میخواد نیست
گوش بده به من عزیزم
کسی جز من ،واسه تو نگران نیست

توئی که ز مهر رخت همه پریشانند
گدا و شاه ز زیبائی تو حیرانند
شدم ز شوق رخت بیقرار و سرگردان
بسی به چین زلف تو دل بسته پادشاهانند

faezeh_ka_ · 29/11/25

Anoosh. گفت
توئی که ز مهر رخت همه پریشانند
گدا و شاه ز زیبائی تو حیرانند
شدم ز شوق رخت بیقرار و سرگردان
بسی به چین زلف تو دل بسته پادشاهانند

دارایی تو آن چشم و کمانی های اَبرو
من و ماه حیران از این صحنه ی جادو

Anoosh. · 29/11/25

faezeh_ka_ گفت
دارایی تو آن چشم و کمانی های اَبرو
من و ماه حیران از این صحنه ی جادو

وَزد نسیم و برقص آورد سر مویت
بیاورد به من خسته عطر گیسویت

faezeh_ka_ · 30/11/25

Anoosh. گفت
وَزد نسیم و برقص آورد سر مویت
بیاورد به من خسته عطر گیسویت

تا ز عشقت م**س.ت این شعرم
شرم بر من گر جان در رهت نسپرم

Anoosh. · دیروز ساعت 03:39

faezeh_ka_ گفت
تا ز عشقت م**س.ت این شعرم
شرم بر من گر جان در رهت نسپرم

منم شاداب و م**س.ت از نور عشقت
ندارم سیری از لبهای قندت

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ · دیروز ساعت 15:10

منم آن عاشق گریان و لرزان
که می‌خواهم در آغوشت شوم پنهان

faezeh_ka_ · امروز در 01:26

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ گفت
منم آن عاشق گریان و لرزان
که می‌خواهم در آغوشت شوم پنهان

نهراس از من و پس لرزه های عشقم
من اگر دیو ام،ولی واسه تو فرشته ام