مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

[sanam_gh_]

دیوانه شدم
گویند که ویرانه شدم
ازعشق
گویم که بی خانه شدم...

 

[امیر.ع]

موج سواری میکنند دستانم در دریای موهایت
نمیدانم خودم با تو یکی شدم یا نفس هایم با نفس هایت

 

[sanam_gh_]

تورا ندانم که هستی اینروزا تو چه حالی
اما دلتنگتم آنقدری که دلم میگیرد بخاطرت گاهی...

 

[امیر.ع]

یکی گویم تورا پندی گوش باش
در میان بی عقلان خموش باش

 

[sanam_gh_]

شاید که تحولی شود دگر درحالم
من که خسته شدم دگر از عالم ...

 

[امیر.ع]

مگر کدخدا یا که امامی؟
یا که پیامبر علیه سلامی؟
مگر خبر از اسرار غیب داری ؟
که خود را چنین کامل شماری؟

 

[°.ELENA.°]

یادت می‌زند آتش بر دل و جان
رویای شبانه ات می‌کند این قلب را ویران
صدای دلنوازت همیشه می‌پیچد در این کوی و میدان

 

[امیر.ع]

نمیدانم چه شد در قلبم خانه کردی
مرا اینچنین عاشق و دیوانه کردی
چون دستانم با دستانت آشنا گشت
مرا باهرچه غیر از خودت بیگانه کردی

 

[ستاره حقیقت جو]

یه خواهش دارم از احساس قلبت
که شاید خا شوی تو مثل قبلا
یه خواهش. یه نجوا یک ترانه
تورا میخواهم ای دوست.. بی بهانه!

 

[sanam_gh_]

هر آدمی افسار گسیخته افکارخویش بود
و من گریخته از افکار خویش بودم...