مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

[زینب میشی]

ار به عشق کس زدی دم نیستی معشوقه اش
عاشق ار بودش رهایت مینمودت در جفا؟

ار کسی گفت که جانم بفدایت که مرا جان نشود
یا عزیزم بگفت این دل لرزان نلرزد کک هم نگزد

 

[alinasserikhanik]

ار به عشق کس زدی دم نیستی معشوقه اش
عاشق ار بودش رهایت مینمودت در جفا؟

ابر باران زا سزای لوت نیست
کوه می خواهدفشرده درتنش
تا بگیردسیل این دریابه رود
تا به زیبایی زند گل برتنش

 

[زینب میشی]

شور و شوق شعر نیست بی اوی من

او نباشد هر غزل معنی ندارد وای من

 

[میناتیموری]

در عجبم از این عشق
که معشوق را به اوج روانه میکند

 

[میناتیموری]

ای قفل پرهای بسته ام
این اشک روانه از چشمان من
دل سنگ راهم اب میکند
جنس دل تو ز چیست!؟

 

[alinasserikhanik]

شور و شوق شعر نیست بی اوی من

او نباشد هر غزل معنی ندارد وای من

ناخوانده قصه گو شد ،یلدا به شام یلدا
امشب حکایتی شد،ازعشق ها ی زیبا
از دشت پرشقایق از روزهای دنیا
چشم بسوی دریا درخنده های رویا

 

[alinasserikhanik]

در عجبم از این عشق
که معشوق را به اوج روانه میکند

در شکوه عشق باید کوه بود
آه مجنونی پر از اندوه بود

 

[alinasserikhanik]

ای قفل پرهای بسته ام
این اشک روانه از چشمان من
دل سنگ راهم اب میکند
جنس دل تو ز چیست!؟

تا که تو یی سخن دلم
خام تر از آب وگِلم
چونکه به جان طلب شدی
عشقی وجان به لب شدی

 

[زینب میشی]

یافته ام عزیزی
کز او به دل نباشد هیچ کینه و ستیزی

 

[alinasserikhanik]

یافته ام عزیزی
کز او به دل نباشد هیچ کینه و ستیزی

یادبادابرگ کاهی
دفتری در عطر وبو
عشق ها درنقشها
خطی بیاد خوب رو