درختی پیر و فرسوده
ز گویی عمرش بیهوده
کلامی گفت ارزشمند
ک گویی دل ربوده
زمانی او هم جوانی بود
ز هر دل ز او کلامی بود
برایش سر ودست می شکستند
ولی گویی این زمانی بود
درخت پیر شد وگفتا که
عمر دو روزه گفتا که
بر درخت پیر خندیدن گناهه
تونیزدر آینده پیری که