مشاعره مشاعره با اشعار خودمان

alinasserikhanik · 30/12/19

mehhova گفت
اسمان ابی دل قالی عشق خالی
چه کنم نبودنت به از آن کلبه ی زندانی

یار در خانه ی عاشق شده پیر
گر تویی یار شبم چشم دلیر

alinasserikhanik · 30/12/19

Sorian گفت
مرا با سایه تنها میگذاری ام ملالی نیست
ولی این دل برای تو دگر حالی به حالی نیست

تا توهستی همه دنیا عشق است
بوسه براین رخ زیبا عشق است

زینب میشی · 31/12/19

تا تو هستی در میان سینه ام

غم نیاید در دل دیوانه ام

Surin · 31/12/19

من به دور از عشق، پوچ و خالی ام
ور نباشد عشق، از جان عاری ام

alinasserikhanik · 31/12/19

زینب میشی گفت
تا تو هستی در میان سینه ام

غم نیاید در دل دیوانه ام

ما در این میدان حکایت می شویم
درنسیم روزها نقد روایت می شویم

زینب میشی · 31/12/19

ما چو کوهیم اما چون کودک ضعیف
میخوریم چوب دنیا را به تن های نحیف

alinasserikhanik · 31/12/19

Sorian گفت
من به دور از عشق، پوچ و خالی ام
ور نباشد عشق، از جان عاری ام

می نالم ومی سوزم از این چرخ بداندیش
هرمهره عشقی که گذارم به شود کیش

alinasserikhanik · 31/12/19

زینب میشی گفت
ما چو کوهیم اما چون کودک ضعیف
میخوریم چوب دنیا را به تن های نحیف

فاصله مان در شب تقدیر هیچ
مرگ که آید بشود لحظه گیچ

زینب میشی · 31/12/19

چون جناب دوست با ما مهربانی میکند

دل ز شوقش در حقیقت پادشاهی میکند

alinasserikhanik · 1/1/20

زینب میشی گفت
چون جناب دوست با ما مهربانی میکند

دل ز شوقش در حقیقت پادشاهی میکند

دریا وموج باران پیغام های یاران
همچون دم مسیحادرصبحی ازبهاران
جان بخش وروح پروربرگل شده گوهر
گرما ده به جانم چون صبح روز باران