مشاعره مشاعره با اشعار شاعران

[.:|Reihane|:.]

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای خویش کند بر رضای یار

سعدی

روی قبرم بنویسید مسافر بودست
بنویسید که یک مرغ مهاجر بودست

 

[MAHKAME _R]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم



حافظ

 

[.:|Reihane|:.]

تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که همی سپرم



حافظ

من ندانم کیستم من، لیک یک من در من است
آنکه تکلیف منش با من‌منِ من روشن است

 

[شَفَــق]

تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام

 

[.:|Reihane|:.]

تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام

من‌ اگر از من بپرسم ای من ای همزاد من
ای من غمگین من در لحظه های شاد من
هرچه از من یا من من در من من دیده ای
مثل من وقتی که با من میشدی خندیده ای

 

[شَفَــق]

یافتم روشندلی، از گریه های نیمه شب خاطری چون صبح دارم، از صفای نیمه شب

 

[.:|Reihane|:.]

یافتم روشندلی، از گریه های نیمه شب خاطری چون صبح دارم، از صفای نیمه شب

برکشد آیینه از جیب افق چرخ و درآن
بنماید رخ گیتی به هزاران انواع

 

[شَفَــق]

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

 

[.:|Reihane|:.]

عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

 

[شَفَــق]

یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود